سرفرود اوردن , ادم بي دست وپا , ادم نادان ونفهم , بيشعور دانستن , ريشخندکردن , نفهمي نشان دادن , ولگردي کردن
شریب
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شریب . [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری . (ناظم الاطباء). شهری است میان مکه و بحرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
شریب. [ ش ِرْ ری ] ( ع ص ) نیک شراب خوار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). می خواره. ( مهذب الاسماء ). کثیرالشرب. ( اقرب الموارد ). || آزمند شراب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
شریب. [ ش َ ] ( اِخ ) نام شهری. ( ناظم الاطباء ). شهری است میان مکه و بحرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
شریب. [ ش ُ رَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ).
شریب . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) آب قابل آشامیدن . (ناظم الاطباء). آب که آشامیدن را شاید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آبی که نه شور باشد و نه خوش . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شَروب شود. || آبکش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که به شخص آب دهد.(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آبخور شخص ؛ یعنی کسی که ستور وی با ستور شخص به یک نوبت آب خورند و آن فعیل به معنی فاعل است همچون ندیم به معنی نادم . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هم شراب . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). هم پیاله . (یادداشت مؤلف ).
شریب . [ ش ِرْ ری ] (ع ص ) نیک شراب خوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). می خواره . (مهذب الاسماء). کثیرالشرب . (اقرب الموارد). || آزمند شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شریب . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).