آنکه جامه سپید پوشد سفید پوش
سپیدجامه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سپیدجامه. [ س َ / س ِ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) آنکه جامه سپید پوشد. سفیدپوش :
طاعت ماست در گنه کز پی نام درخورد
روی سپیدجامه را داغ سیاه گازری.
خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش.
طاعت ماست در گنه کز پی نام درخورد
روی سپیدجامه را داغ سیاه گازری.
خاقانی.
مرد خداپرست که تقوی طلب کندخواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش.
؟
فرهنگ عمید
کسی که لباس سفید بر تن کند، سفیدپوش: مرد خداپرست که تقوی طلب کند / خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش (؟: لغت نامه: سپیدجامه ).
کلمات دیگر: