کلمه جو
صفحه اصلی

سندیان

فارسی به انگلیسی

holm(-oak)

فرهنگ فارسی

بلوط، درخت بلوط
بلوط
مردمان مسنوب بسند را گویند و آن ولایتی است مشهور .

لغت نامه دهخدا

سندیان. [ س ِ ] ( اِ ) نام درخت بلوط بلغت اهل شام. ( برهان ) ( آنندراج ). به لغت اهل شام و به لغت اهل مصر سلداسوف است. ( تحفه حکیم مؤمن ). بلوط. ( یادداشت مؤلف ). بلخ. بلاخ. و آن درختی است و کدین گازران از آن کنند. بلوط یا گونه ای از بلوط است. رجوع به بلوط شود. سندیان الارض. فراسیون. ( الفاظ الادویه ) ( تحفه حکیم مؤمن ). بلوطی .

سندیان. [ س ِ ] ( اِ مرکب ) مردمان منسوب بسند را گویند و آن ولایتی است مشهور. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به سند شود.

سندیان . [ س ِ ] (اِ مرکب ) مردمان منسوب بسند را گویند و آن ولایتی است مشهور. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سند شود.


سندیان . [ س ِ ] (اِ) نام درخت بلوط بلغت اهل شام . (برهان ) (آنندراج ). به لغت اهل شام و به لغت اهل مصر سلداسوف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلوط. (یادداشت مؤلف ). بلخ . بلاخ . و آن درختی است و کدین گازران از آن کنند. بلوط یا گونه ای از بلوط است . رجوع به بلوط شود. سندیان الارض . فراسیون . (الفاظ الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلوطی .


فرهنگ عمید

بلوط، درخت بلوط.

دانشنامه عمومی



کلمات دیگر: