تململ. [ ت َ م َ م ُ ] ( ع مص ) بی آرام شدن در بستر. ( زوزنی ). بی آرامی کردن و برگردیدن از جانبی به جانبی از بیماری و اندوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بیقراری و بی آرامی و بمعنی حالتی که در میان خواب و بیداری باشد. ( غیاث اللغات ) : او را دیدند قطرات حسرات بر رخساره با تململ و تذلل و توجع. ( تاریخ بیهق ص 174 ).
تململ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۱. بی تابی کردن.
۲. از پهلو به پهلو غلتیدن از بیماری یا شدت اندوه.
۲. از پهلو به پهلو غلتیدن از بیماری یا شدت اندوه.
کلمات دیگر: