کلمه جو
صفحه اصلی

دودو

فارسی به انگلیسی

dodo

فرهنگ فارسی

نفیرنی .

لغت نامه دهخدا

دودو. [ دُ دُ ] (ص مرکب ) دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی . (ترجمان القرآن ). || (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو دور برده باشند: ما حالا دودو هستیم ؛ دو و دو هستیم . || (عدد مرکب ) جفت دو. دو به اضافه ٔ دو. دوبا دو. در اصطلاح نردبازان عبارت است از اینکه چون کعبتین [ هر دو طاس ] را از دست رها کنند نقش هر دو یا خال [ دو ] بر صفحه قرار گیرد. (یادداشت مؤلف ).


دودو. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (اِ مرکب ) تکرار«دو» «ریشه ٔ مضارع دویدن ». دویدن از پی هم . پی در پی دویدن . (از یادداشت مؤلف ).
- چشمهای کسی به دودو افتادن ؛ دودو زدن از کثرت ضعف و لاغری . جنبان شدن چشمها در چشمخانه . (یادداشت مؤلف ).
- دودو زدن (در اطفال ) ؛ دویدن از پی دویدن . (یادداشت مؤلف ).
- دودو زدن چشمهای کسی ؛ به دودو افتادن آنها. حرکت متوالی چشمها از ضعف و لاغری . ضعیف و سست شدن آنها. به علت ضعف مزاج حرکات پیوسته و غیرطبیعی داشتن چشم . (یادداشت مؤلف ).
- دودو کردن ؛ دویدنهای پیاپی [ در کودکان ] بدوبدوکردن .


دودو. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . 450 تن سکنه . آب آن از رودخانه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


دودو. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . 500 تن سکنه . آب آن از چاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


دودو. [ دُ دُ ] (اِصوت ) نفیر نی . (ناظم الاطباء).


دؤدؤ. [ دُءْ دُءْ ] ( ع اِ ) آخر ماه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). لغتی است در دأداء. ( منتهی الارب ). رجوع به دأداء شود. || شب بیست و ششم و بیست و هفتم و بیست و هشتم و بیست و نهم یا سه شب از آخر ماه. ج ، دآدی ٔ. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

دودو. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( اِ مرکب ) تکرار«دو» «ریشه مضارع دویدن ». دویدن از پی هم. پی در پی دویدن. ( از یادداشت مؤلف ).
- چشمهای کسی به دودو افتادن ؛ دودو زدن از کثرت ضعف و لاغری. جنبان شدن چشمها در چشمخانه. ( یادداشت مؤلف ).
- دودو زدن ( در اطفال ) ؛ دویدن از پی دویدن. ( یادداشت مؤلف ).
- دودو زدن چشمهای کسی ؛ به دودو افتادن آنها. حرکت متوالی چشمها از ضعف و لاغری. ضعیف و سست شدن آنها. به علت ضعف مزاج حرکات پیوسته و غیرطبیعی داشتن چشم. ( یادداشت مؤلف ).
- دودو کردن ؛ دویدنهای پیاپی [ در کودکان ] بدوبدوکردن.

دودو. [ دُ دُ ] ( ص مرکب ) دوبدو. دو با دو. ( ناظم الاطباء ). مثنی. ( ترجمان القرآن ). || ( اصطلاح نرد ) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو دور برده باشند: ما حالا دودو هستیم ؛ دو و دو هستیم. || ( عدد مرکب ) جفت دو. دو به اضافه دو. دوبا دو. در اصطلاح نردبازان عبارت است از اینکه چون کعبتین [ هر دو طاس ] را از دست رها کنند نقش هر دو یا خال [ دو ] بر صفحه قرار گیرد. ( یادداشت مؤلف ).

دودو. [ دُ دُ ] ( اِصوت ) نفیر نی. ( ناظم الاطباء ).

دودو. [ دُ دُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. 500 تن سکنه. آب آن از چاه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دودو. [ دُ دُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش میناب شهرستان بندرعباس. 450 تن سکنه. آب آن از رودخانه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دانشنامه عمومی

خواهر - آبجي


دودو نام پرنده ای بی پرواز و منقرض شده است. زیستگاه این پرنده جزیره موریس در اقیانوس هند بوده است. این پرنده در سال ۱۶۸۱ منقرض شد. دودو به تیرهٔ کبوتریان تعلق داشت و حدود یک متر ارتفاع و وزنی نزدیک به ۲۰ کیلوگرم داشت. از میوه ها تغذیه و بر روی زمین آشیانه سازی می کرد.
Struthio cucullatus کارل لینه، ۱۷۵۸
Didus ineptus کارل لینه، ۱۷۶۶
دودوها از معروفترین جانوران منقرض شده هستند که به عنوان یک مثال برای چگونگی انقراض استفاده می شوند چراکه انقراضش در تاریخ ثبت شده و فعالیت های بشر، مستقیماً در نابودی آن سهیم بوده است. بعضی از ضرب المثلهای انگلیسی از داستان انقراض دودو سرچشمه می گیرد.
ریشه شناسی لغت دودو آشکار نیست. به هرحال، نظرهایی نقدپذیر و تصویب نشده وجود دارد. برخی آن را برگرفته از واژهٔ هلندی دودور به معنی تنبل می دانند. ممکن است به واژهٔ هلندی دیگری که به معنای گریب کوچک است در پیوند باشد. ارتباط ممکن است به دلیل شباهت پرهای انتهایی پشت یا به دلیل آن که هر دو پرنده به صورت پنگوئنی راه می رفته اند. به هر روی، هلندی ها همچنین پرندهٔ جزیرهٔ موریس را والقوگل به معنای تهوع آور و نامطلوب بر اساس مزه اش نامیده اند. این نام آخر (والقوگل) برای نخستین بار در مجلّهٔ دریاسالار ویبراند وان ویسک، کسی که از جزیره در سال ۱۵۹۸ دیدن کرد و آن را جزیره موریس نامید، آمده است. دودو یا دوارس در مجلهٔ ناخدا ویلم وان وستسانن چهار سال بعد ثبت شده است؛ امّا مشخص نیست آیا او اولین کسی است که این نام را بکار برده یا نه، زیرا پیش از هلندی ها، پرتغالی ها جزیره را در ۱۵۰۷ دیده بودند، اما به صورت دایمی آنجا اقامت نکرده بودند. واژه دودو ممکن است با یک واژه زننده پرتغالی به معنای احمق در پیوند باشد. در ۱۶۰۶ کرنلس متلیف دی جُنگ یک گفتار مهم در jj دودو بعضی دیگر از پرندگان، گیاهان و حیوانات جزیره نوشت. دودو همچنین به نام دیوجوجه نیز توسط اقامت کنندگان اولیه شناخته شده بود.بر اساس واژه نامهٔ اینکارتا و واژه نامهٔ چمبرز اتیمالژی، دودو از واژهٔ پرتغالی دوئدو به معنای احمق یا دیوانه است. پرتغالی ها به راستی نخستین اروپاییانی بودند که اقیانوس هند را درنوردیدند و در ۱۵۰۷ به موریس رسیدند. به هر روی واژه کنونی پرتغالی دودو دارای ریشهٔ انگلیسی است. واژهٔ پرتغالی دوئدو خودش یک وام واژه از انگلیسی میانه است.
امکان دیگر آن که واژه دودو یک آوا-واژه است نزدیک به صدای خود پرنده، یک صدای دو نتی فاخته گون مانند دو-دو.

دانشنامه آزاد فارسی

دودو (dodo)
پرندۀ بی پرواز منقرض شده ای با نام Raphus cucullatus، از راستۀ کبوترسانان. سابقاً در جزیرۀ موریس یافت می شد، امّا در حدود ۱۶۸۱ مهاجران آن را نابود کردند. این پرنده از خویشاوندان کبوترها، امّا از بوقلمون بزرگ تر بود. بدنی تنومند، بال هایی تحلیل رفته، و دمی با پرهای مجعد داشت. منقار این پرنده سیاه رنگ بود و در انتها قلابی شاخی داشت.


کلمات دیگر: