کلمه جو
صفحه اصلی

مطاع


مترادف مطاع : اطاعت شده ، فرمان روا

متضاد مطاع : مطیع

برابر پارسی : از کسی فرمانبرداری کردن

فارسی به انگلیسی

obeyed, one who is obeyed, worthy of obedience, one who is (to be) obeyed

one who is (to be) obeyed


obeyed, worthy of obedience


مترادف و متضاد

اطاعت‌شده ≠ مطیع


۱. اطاعتشده ≠ مطیع
۲. فرمانروا


فرهنگ فارسی

اطاعت شده، فرمانبرده شده، کسی که مردم ازاوفرمانبرداری واطاعت کنند
( اسم ) ۱ - کسی که دیگری فرمان او را می برد فرمانروا اطاعت شده : از جهت ... امتثال فرمان مطاع او چند باب مشتمل بر شرح آن حقایق و ذکر آن دقایق در این مختصر و ضع کرد .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) اطاعت شده ، در خور اطاعت ، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.

لغت نامه دهخدا

مطاع. [ م ُ ] ( ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. ( غیاث ) ( آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند. ( ناظم الاطباء ) :
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 439 ).
شفیع، مطاع ، نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم.
سعدی ( گلستان ).
- الشح المطاع ؛ بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کسی که مردم از او فرمان برداری و اطاعت کنند، اطاعت شده، فرمان برده شده.

دانشنامه عمومی

مطاع (عنبرآباد). مطاع (جیرفت)
مطاع (جیرفت)، روستایی از توابع بخش اسماعیلی شهرستان جیرفت در استان کرمان ایران است.
این روستا در بخش اسماعیلی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال1390، جمعیت آن 630 نفر بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُطَاعٍ: مورد اطاعت - اطاعت شونده
معنی مَّتَاعَ: متاع - کالا - هر چیزی که از آن تمتع و بهره ببرند
ریشه کلمه:
طوع (۱۲۹ بار)

پیشنهاد کاربران

فرمانفرما


کلمات دیگر: