کلمه جو
صفحه اصلی

هوش بردن

فرهنگ فارسی

کسی را بیهوش کردن

لغت نامه دهخدا

هوش بردن. [ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) کسی را بیهوش کردن :
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده اند.
سعدی.
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده ست آنکه صورت می نگارد.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

در گویش بهابادی به معنی چرت زدن یا به خواب رفتن بکار می رود که البته با ضمیر همراه است مانند هوشم بردیعنی چرت زدم و هوشش برد یعنی به خواب رفت


کلمات دیگر: