کلمه جو
صفحه اصلی

گردگیری

فارسی به انگلیسی

dusting, encirclement, siege

dusting


encirclement, siege


مترادف و متضاد

whisk (اسم)
ماهوت پاک کن، گردگیر، گردگیری، مگس گیر، حرکت سریع و جزیی، کلاله یا دسته مو

dust-up (اسم)
نزاع، سر و صدا، دعوا، گردگیری

فرهنگ فارسی

پاک کردن گرد و غبار چیزی : پیشخدمت آنجا پیشبند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است . یا پارچ. ( کهن. ) گردگیری . پارچه ای مستعمل که برای گردگیری و تمیز کردن اثاثه بکار برند .

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) ۱ - خاکروبی . ۲ - (عا. ) نزاع ، زد و خورد.

لغت نامه دهخدا

گردگیری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) ستردن غبار از روی اسباب و آلات. گرفتن گردهای خانه و اثاث آن. عمل گرفتن گرد.

پیشنهاد کاربران

قاب دستمال


کلمات دیگر: