کلمه جو
صفحه اصلی

لطمه


مترادف لطمه : آسیب، صدمه، گزند، مضرت، شوک، ضربه، خسارت، خسران، زیان، سیلی

برابر پارسی : آسیب، زیان، گزند

فارسی به انگلیسی

damage, disservice, hurt, injury, loss, prejudice, shock, slap

injury, damage, shock, slap


damage, disservice, hurt, injury, loss, prejudice


فارسی به عربی

صدمة , ضربة , وطاة

عربی به فارسی

برهم زدن , ترساندن , دست پاچه نمودن , شرمنده شدن , ترسيدن , خجلت


مترادف و متضاد

stroke (اسم)
ضربه، حرکت، ضربت، ضرب، لطمه، تکان، دست کشیدن روی

shock (اسم)
توده، تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی

brunt (اسم)
ضربه، بار، لطمه

آسیب، صدمه، گزند، مضرت


شوک، ضربه


خسارت، خسران، زیان


سیلی


۱. آسیب، صدمه، گزند، مضرت
۲. شوک، ضربه
۳. خسارت، خسران، زیان
۴. سیلی


فرهنگ فارسی

صدمه، تپانچه، سیلی، لطمات جمع
( اسم ) ۱- صدمه آسیب .۲- تپانچه سیلی جمع: لطمات : چون دریا باشند که اگر چه منبع آب جهانست و متضمن انواع جواهر و منافع گاه موج بیک لطمه جهانی خراب کند و عالمی فرو برد .

فرهنگ معین

(لَ مِ ) [ ع . لطمة ] (اِ. )۱ - صدمه . ۲ - سیلی ، تپانچه . ۳ - آسیب . ج . لطمات .

لغت نامه دهخدا

( لطمة ) لطمة. [ ل َ م َ ] ( ع اِ ) طپانچه. تپانچه. سیلی. چک. ج ، لطمات : تو مرا یک لطمه بزن ، گفت : حاشا که من هرگز این کنم و هیچ آزاد زاد پدر را لطمه نزند. ( مجمل التواریخ ). لطمه موج خشم او از بحر خضم حکایت میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 369 ). چون دریا باشند که اگرچه منبع آب جهان است و متضمن انواع جواهر و منافع گاه موج به یک لطمه جهانی خراب کند و عالمی فروبرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 124 ).

لطمة. [ ل َ م َ ] (ع اِ) طپانچه . تپانچه . سیلی . چک . ج ، لطمات : تو مرا یک لطمه بزن ، گفت : حاشا که من هرگز این کنم و هیچ آزاد زاد پدر را لطمه نزند. (مجمل التواریخ ). لطمه ٔ موج خشم او از بحر خضم حکایت میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 369). چون دریا باشند که اگرچه منبع آب جهان است و متضمن انواع جواهر و منافع گاه موج به یک لطمه جهانی خراب کند و عالمی فروبرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 124).


فرهنگ عمید

۱. صدمه.
۲. [قدیمی] تپانچه، سیلی.

جدول کلمات

خدشه

پیشنهاد کاربران

《 پارسی را پاس بِداریم》
لَطمه
پارسیِ اَرَبیده شُده اَز : لَت ، لَت وُ پار ، لَت وُ کوب
آلمانی : leiden = رَنج کِشیدَن ، لَت وُ کوب یا پار شُدن وَ بَرای هَمین دَرد کِشیدَن
اِنگلیسی : loss , lost
آلمانی : los = بی ، بِدونِ
بازسازی : لَتمیدَن ، لَتماندَن
واژه سازی : لَتمه ، لَتمَنده ، لَتمَندِگی ، لَتمِش ، لَتمیده، لَتمیدِگی ، لَتمِش ، لَتمناک ، لَتمبار ، . . .

لَطهمیدن.


کلمات دیگر: