to foul, to knot, to snarl, to tangle, to become knotted or kinky, to tie , to come to a deadlock
گره خوردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
زمجرة , عقدة
مترادف و متضاد
بهم پیوستن، گره زدن، گیر انداختن، گره خوردن، منگوله دار کردن
غرولند کردن، بغرنج کردن، گره خوردن، دندان قروچه کردن، نمودار کردن
فرهنگ فارسی
در هم تنیده شدن، گِرویدن
( مصدر ) ۱ - گره ایجاد شدن : رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ? ( معز فطرت ) ۲ - ایجاد مشکلی شدن در امری .
فرهنگ معین
( ~ . خُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - گره به وجود آمدن . ۲ - کنایه از: بروز مشکل و مانع در کار.
لغت نامه دهخدا
گره خوردن. [ گ ِ رِه ْ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بسته شدن با گره :
رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت
اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟
میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود.
رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت
اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟
میرزا معز فطرت ( از آنندراج ).
قفل وسواسی است در کف رشته اعمالهامیخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود.
میرزا یوسف واله ( از آنندراج ).
جدول کلمات
پیچش
کلمات دیگر: