گران سر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
فخور
مترادف و متضاد
متکبر، مغرور، برتن، عظیم، غره، سرافراز، گرانسر
فرهنگ فارسی
۱ - آنکه خود را برتر از دیگران داند متکبر مغرور : اگر خسیسی برمن گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سمائ سنا . ( خاقانی ) ۲ - صاحب سپاه انبوه سپهسالار . ۳ - مست و مخمور : در قصب سه دامنی آستیی دو برفشان پای طرب سبک بر آرا زچه زنی گرانسری . ( خاقانی ) ۴ - خشمگین غضبناک .
کنایه ازمتکبر، خودخواه، خودسر
کنایه ازمتکبر، خودخواه، خودسر
فرهنگ معین
( ~ . سَ )(ص مر. ) متکبر، خو د خواه .
لغت نامه دهخدا
گران سر. [ گ ِ س َ ] ( ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. ( از برهان ). کنایه از جاهل و متکبر. ( آنندراج ) :
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.
در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان
پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.
باد و مباداش گرانی بسر.
شاه است گران سر ارچه رنجی
زین بنده جان گران ندیده ست.
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.
خاقانی.
|| صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. ( برهان ). || مست. مخمور. ( از آنندراج ) : در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان
پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.
خاقانی.
شاه گران سر ز می خوش اثرباد و مباداش گرانی بسر.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
|| غضبناک. خشمین. خشمن. رنجیده خاطر. آزرده خاطر : شاه است گران سر ارچه رنجی
زین بنده جان گران ندیده ست.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. متکبر، خودخواه، خودسر، مغرور.
۲. مست.
۲. مست.
کلمات دیگر: