کلمه جو
صفحه اصلی

مایا انجلو

دانشنامه عمومی

مایا آنجلو. مایا اَنجلو (به انگلیسی: Maya Angelou)‏ (تلفظ انگلیسی: ‎i‎/maɪ.ə ændʒəloʊ/‎) (زادهٔ ۴ آوریل ۱۹۲۸ در سنت لوئیس میزوری - درگذشته ۲۸ می ۲۰۱۴) شاعر، خواننده، خاطره نویس، بازیگر و فعال حقوق مدنی اهل آمریکا بود. او هفت زندگی نامه از خود منتشر کرد، سه کتاب از مجموعه مقالات او چاپ شد، چندین کتاب شعر بیرون داد و با فهرستی از نمایشنامه ها، فیلم ها و نمایش های تلویزیونی که طی بیش از ۵۰ سال تألیف آنها به طول انجامیده بود، اعتبار خاصی کسب کرد. او چندین جوایز معتبر و بیش از ۵۰ مدرک افتخاری دریافت کرد. آنجلو بیشتر برای سری هفتگانه زندگینامه هایش شناخته شده است که بیشتر بر دوران کودکی و تجربیات اولیه او متمرکز است. اولین کتاب این سری «می دانم چرا پرنده درون قفس می خواند» (۱۹۶۹) از زندگی او تا سن ۱۷ سالگی می گوید و برای او تحسین و شهرت بین المللی به ارمغان آورد.
می دانم چرا پرنده در قفس می خواند (۱۹۶۹): از خردسالی تا سن ۱۷ سالگی ۱۹۴۴
جرعه ای آب خنک به من دهید، دارم می میرم (۱۹۷۱)
به نام من خودت را جمع وجور کن (۱۹۷۴): ۱۹۴۴–۱۹۴۸
آواز می خوانیم و مثل کریسمس متبرک می شویم (۱۹۷۶): ۱۹۴۹–۱۹۵۵
قلب یک زن (۱۹۸۱): ۱۹۵۷–۱۹۶۲
کودکان همه بندگان خدا باید کفش سفر بپوشند (۱۹۸۶): ۱۹۶۲–۱۹۶۵
آهنگی که به بهشت پرتاب شد (۲۰۰۲): ۱۹۶۵–۱۹۶۸
مادر و من و مادر
مایا آنجلو که در خانواده ای فقیر سیاهپوست به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی بسیار سختی را گذراند، پس از انتشار کتاب خاطراتش با عنوان «می دانم چرا پرنده در قفس می خواند» در سال ۱۹۶۹ به شهرت رسید.
کتاب «می دانم چرا پرنده درون قفس می خواند» نامزد دریافت جایزه ملی کتاب شد و تایم آن را به عنوان یکی از ۱۰۰ کتاب غیرداستانی دنیای ادبیات انتخاب کرد. این کتاب روایتی انقلابی از وضعیت زنان جوان سیاه پوست در آمریکا بود.
مایا آنجلو در ۲۸ می ۲۰۱۴ در سن ۸۶ سالگی در وینستون-سیلم در ایالت کارولینای شمالی درگذشت.

نقل قول ها

مایا آنجلو. مایا آنجلو (به انگلیسی: Maya Angelou) (متولد ۴ آوریل ۱۹۲۸ در سنت لوئیس میزوری - درگذشته ۲۸ می ۲۰۱۴) شاعر و بازیگر آمریکایی بود.
• «به این نتیجه رسیده ام که بیشترِ مردم بزرگ نمی شوند. ما جای پارک خودمان را پیدا می کنیم و به کارت های اعتباری مان افتخار می کنیم. ازدواج می کنیم و جرات می کنیم بچه دار شویم و به آن بزرگ شدن می گوییم. اما فکر کنم بیشترین کاری که می کنیم پیر شدن است. ما تراکم سال ها را در بدن های مان و روی صورت های مان این طرف و آن طرف می بریم اما معمولاً خود حقیقی ما، کودک درون مان، هنوز بی گناه است و مثل گیاه مگنولیا خجالتی است.»• «ممکن است که پیچیده و پخته رفتار کنیم اما معتقدم که وقتی به درون خود می رویم و خانه را پیدا می کنیم، جایی که به آن تعلق داریم و شاید تنها مکانی که واقعاً به آن متعلقیم بیش از همیشه احساس امنیت می کنیم.»• «توماس ولف در عنوان یکی از رمان های بزرگ آمریکا هشدار داده که «نمی توانید دوباره به خانه برگردید». من معتقدم که هرگز نمی توان خانه را ترک کرد. بر این باورم که فرد سایه ها، رؤیاها، ترس ها و هیولاهای خانه اش را با خود همه جا می برد، حتی زیر پوستش. در پنهانی ترین زوایای چشمانش، و شاید حتی لابه لای غضروف های گوشش.»


کلمات دیگر: