کلمه جو
صفحه اصلی

محمدحسن فرحبخشیان

دانشنامه عمومی

محمدحسن فرحبخشیان معروف به ژولیدهٔ نیشابوری (زادهٔ سال ۱۳۲۰-درگذشتهٔ ۱۹ مهر ۱۳۸۶) شاعر اهل نیشابور بود.
تصاویری از فرحبخشیان، ژولیده نیشابوری
فرحبخشیان از کودکی به امام های شیعه علاقمند بود. او منشأ این علاقه را به حضورش در مراسم مذهبی در دوران کودکی مربوط می دانست. به گفتهٔ خودش از ۱۲ سالگی و پس از آن که شبی در خواب، شخصی او را به شعر گفتن تشویق کرد، سرودن شعر را آغاز کرده بود.
او در وقایع خرداد سال ۴۲ به سرودن شعرهای انقلابی روی آورد که به خاطر آن ۳ سال و ۸ ماه را در زندان گذراند.
ژولیده پس از آزادی از زندان، تا سال ۱۳۵۷، دو بار دیگر و در جمع، ۶ ماه دیگر زندان را تجربه کرد.

نقل قول ها

محمدحسن فرحبخشیان معروف به ژولیده نیشابوری (تولد ۱۳۲۰خورشیدی،نیشابور - مرگ۱۳۸۶خورشیدی،ورامین) از شاعران ایرانی.
• « خرداد سال ۴۲ در مدرسه فیضیه پای منبر امام خمینی(ره) دو بیت شعر درباره اهمیت و ارزش ولایت فقیه سرودم و مجلس چنان متحول شد که بعد از پایان سخنرانی امام، مرا دستگیر و به زندان ساواک قم بردند و تا ۱۵ روز زیر شکنجه دژخیمان در بدترین وضعیت اذیت و آزار و بعد از آن به بند یک زندان قصر منتقل شدم. بعد از چند روز در بین راه بند، تا محل بازپرسی، مرحوم آیت الله طالقانی را ملاقات کردم و همین برخورد باعث شد که وی به دژخیمان گفت، این ژولیدهٔ شوریدهٔ خاکی را از کجا آوردید. بعد از آن با این مرد خدا چندین بار دیدار داشتم که او نام ژولیده را بر من نهاد».• « اولین بار که با مادرم در مجلس عزاداری امام حسین (ع) شرکت کرده بودم، سخنران درباره‎ی حضرت فاطمه زهرا (س) و علت شهادت و محل دفن آن بانوی بزرگوار سخن می گفت و در پایان مداحی به ذکر مصیبت ایشان پرداخت که من زار زار گریه کردم و در آن هنگام در قلبم جرقه ای زد که ای کاش می توانستم من هم در مدح و ثنای این بانوی دو عالم شعر بگویم در همانجا از بی بی خانم فاطمه(س) خواستم مرا کمک کند و همان هم شد.»• « یک شب خوابیده بودم در خواب دیدم وارد مجلسی شدم که بزرگان همه جمع بودند و در مدح اهل بیت شعر می گفتند. در میان آنها بشیر و شهریار را دیدم که مورد عنایت اهل بیت قرار گرفتند، خیلی ناراحت شدم که چرا من نباید شعر بگویم، در یک لحظه یکی از بزرگان مرا به اسم صدا زد و گفت، حسن کوچک هم شعر بخواند. صبح آن روز که از خواب بیدار شدم، بی اختیار شعر مثل باران از دهانم خارج می شد و من که در آن زمان ۱۲ سال بیش نداشتم، شروع کردم به نوشتن اشعاری که می سرودم، روز به روز بیشتر از محبت اهل بیت (ع) به خصوص فاطمه زهرا (س) و سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) بهره مند شدم.»• « در یک شب جمعه، بعد از خواندن زیارت عاشورا، به خانم فاطمه زهرا (س) متوسل شدم. بعد از گریه و زاری به خواب رفتم ساعت ۲ بعد از نیمه شب بود که در خانه به صدا درآمد. وقتی رفتم دم در، یک آقای بزرگواری با شال سبز مرا به اسم صدا زد و گفت، چرا زیارت جدم را به شعر نمی گویی و سپس از نظر رفت و من آن شب تا صبح تمام زیارت عاشورا را به شعر درآوردم.»• ویکیپدیای فارسی• از سایت کلیدر


کلمات دیگر: