کلمه جو
صفحه اصلی

گیتی نوین

دانشنامه عمومی

گیتی نوین (ناوران) (۱۳۲۳/۱۹۴۴ در کرمانشاه –) نگارگر، تندیسگر، گرافیست ایرانی ساکن کانادا و بنیان گذار جنبش هنری فَرااِنگاشت (Transpressionism) است. گیتی نوین در سال ۱۳۵۳ برای ادامه پژوهش هنری و برپایی نمایشگاه، نخست به هلند و سپس به بریتانیا رفت و از سال ۱۳۷۷ تاکنون در ونکوور کانادا زندگی می کند. پرده های نقاشی گیتی نوین در کلکسیون های عمومی و خصوصی اروپا، آمریکا، آسیا و استرالیا ارجمند شناخته می شوند.پوستر نمایشگاه گیتی نوین در گالری نگاه شیراز ۱۳۴۹   پوستر نمایشگاه «تنناها یاهو» در گالری سیحون، تهران، ۱۳۵۴
گیتی نوین در خانواده ای فرهیخته درکرمانشاه زاده شد. پدرش عبدالرحمان ناوران تنها فرزند بازرگانی به نام عبدالرحیم ناوران از اهالی بندر انزلی بود. عبدالرحیم با کشتی های بازرگانی خویش در میان بنادر باکو، لنکران و آستارا در آذربایجان به دادوستد می پرداخت. در سال های آغازین قرن بیستم سرزمین های کناره ای دریای مازندران به کانون بارزی برای نقشه های استراتژیک پیکار گاه های جنگ جهانی نخست گزینه گشته بود. پس از کودتای اکتبر بلشویک ها و آغاز جنگ های داخلی در روسیهٔ تزاری «ارتش سرخ» باکو را در ۱۹۱۸ فرانَوَردید و ناوگان شکست خوردهٔ «ارتش سپید» به بندر انزلی که در زیر فرماندگاری نیروهای انگلیس بود گریخته و به آن ها پناه آورد. «ارتش سرخ» در ۱۹۲۱ بر بندر انزلی یورش آورد و بر آن چیره گشت و اندکی چندان نگذشت که همهٔ کشتی های عبدالرحیم را همانند داروندار دیگر بازرگانان بومی ایران تاراج کردو به تاوان گرفت. عبدالرحیم که با از دست دادن کشتی هایش توان ادامهٔ دادوستد را نداشت و ورشکست شده بود دست به خودکشی زد. عبدالرحمان پسرک خردسالش از مادر جوان خود جدا شد و نزد خانوادهٔ ناوران پرورش یافت و پس از پایان آموزش دبیرستانی در گمرک به کار پرداخت و پس از چند گاهی مادر را به نزد خویش آورد و از آن پس هرگز از او جدا نشد. دیری نپایید که او به گمرک قصر شیرین فرستاده شد؛ و چنین بود که او که روزهای فراغت خویش را در کرمانشاه می گذراند، با همسر خود ملوک کاشفی آشنا شد؛ و این آشنایی در کوتاه هنگام به زناشویی انجامید و برآورد آن چهار فرزند بود که نخستین آنان گیتی بود.گیتی نه سال داشت که خانواده اش برای همیشه در تهران ماندنی شد. درسال های نوجوانی بود که دبیر نگاره گری دبیرستان اسدی به مند هنری بارز او آگاه شد و او را به نوید آورد تا در هنرستان هنرهای زیبای دختران نام نویسی کند. گیتی گواهینامهٔ هنری خود را در سال ۱۳۴۴ از هنرستان هنرهای زیبای دختران دریافت کرد، و سپس هنرنامهٔ دانشگاهی (لیسانس) خود را در رشتهٔ گرافیک از دانشکدهٔ هنرهای تزیینی در سال ۱۳۴۹ بدست آورد. در سال ۱۳۵۳ پس از زناشویی با دکتر فرید نوین رهسپار هلند شد و در دانشگاه آزاد لاههVrije Academie voor Beeldende Kunsten آموزش خود را دنبالگیری نمود. سپس در ۱۳۵۴ راهی منچستر گردید و چم های گوناگون نگارگری را نزد استادان برگزیده فراگرفت. سرانجام در کانادا خانه برپاکرد نخست در شهر کینگستون در سال های ۱۳۶۲-۱۳۵۹ سپس در مونترال ۱۳۶۳-۱۳۶۲ آنگاه در اتاوا ۱۳۷۷-۱۳۶۳ و سرانچام از سال ۱۳۷۷ تاکنون در ونکوور به سر می برد. گیتی مادر سه فرزند پسر است.
در تاببستان 2016 دو تراژدی جانگاه زندگی گیتی را به همگی دگرگون ساخت. نخست برادرش کامران در تورونتو به بیماری سرطان دچار شد و در فاصلهٔ چند هفته درگذشت و در همان فاصله پسر بزرگ او که در نشویل تنسی زندگی می کرد و آفرینشگر هوشیاری های مصنوعی بود در سفری به لس آنجلس از هوش رفت و در بیمارستان سیدار سیناییی بستری شد گیتی و همسرش از ونکوور به لس انجلس پرواز نمودند و دو روز پس از آن پس از یک عمل جراحی غده یی سرطانی پیش رفته در مغز را پیدا نمودند. گیتی سال های 2016 و 2017 را در کنار پسرش بسر برد تا در پرتو درمانی و شیمی درمانی به همراه او باشد. در میانهٔ سال 2017 هنگامی که بنظر می رسید بیماری سرطان به واپس کشیده شده گیتی به ونکوور بازگشت و به آفرینش پرده هایی تازه پرداخت و در نمایشگاه هنر در باغ ونکوور شرکت نمود. اما بیماری سرطان پسرش بازگشت و این بار پرتو درمانی بر توان حرکت فرزند او اثر گذاشت و گیتی برای دیگر بار به نزد فرزند رفت.
پوستر نمایشگاه گیتی نوین در گالری نگاه شیراز ۱۳۴۹

نقل قول ها

گیتی نوین (ناوران)، نگارگر، پیکره ساز و گرافیست ایرانی-کانادایی، بنیانگذار جنبش و مکتب فرا انگاشت Transpressionism، نخستین جنبش هنری در سدهٔ بیستُ یکم است. زادروز: (۱۳۲۳ خورشیدی)
• بگمان من فلسفه بافی در هنر کاری عبث وبیهوده ست؛ که متأسفانه این روند در هنر غرب در قرن گذشته باب شد. تاجائیکه هرگونه کارابلهانه وسیکسرانه و کج پسند را یا نوشتن ده• اما این را باید گفت که یک کار ناب هنری به فلسفه بافی نیازی ندارد. واصولا اگر فلسفه بتواند یک کار هنری را بیان کند دیگر به آن کارهنری نیازی نیست؛ و از سوی دیگر هنر دقیقاً هنگامی وارد صحنه می شود که فلسفه و دیگردانشهای آزمودنی ناتوانند از ارائه و یا پدیدآوردن یک انگاره هنری.• به گفتهٔ آمیش ها Amish تفاوت بسیار ست میان آنکه بینی تان را برای بوکشیدن درکارمردمان بکاربگیرید یا دل تان را برای چارهٔ دشواری هایشان، میان "دستور زبان" و "دستور نقاشی The grammar of painting نیز از زمین تا به آسمان تفاوت هست. همانگونه که در دستور زبان ما واژه داریم وجمله و فعل و صفت در نقاشی هم نور داریم و هماهنگی رنگ و سطح های هندسی و خط و غیره. با بکارگیری "دستور نقاشی" است که می توان یک کار هنری را فهمید. همانگونه که ساسور Saussure میان زبان la langue به آوند یک ساختار مانند زبان فارسی و سخن la parole به آوند کاربرد زبان مانند سخن سعدی تمایز قائل ست میان نگریستن ودیدن هم باید تمایز گذاشت.• شما چگونه می توانید بار فولی برژهٔ مانه را توصیف کنید. بله می توان گفت که آیینهٔ بار در این پرده همهٔ فضای درون بار را مانند غار پلاتو بشما نشان می دهد و حقیقت دنیای درونی دختر ساقی در میان بازتاب تصویر او درآینه و تصویر خود او در برابر تماشاگر و تصویر خود مانه به آوند نقاش و آفرینندهٔ اثر در آیینه، در حالیکه می دانیم نقاشی که این پرده را کشیده نمی تواند درآن واحد هم در آن بار خیره مانده به دخترک باشد و هم در حال نقاشی -- که اگر تصویر راستین باشد باید اوتصویر خودرا در آیینه در حال کشیدن نقاشی بازتاب می کرد. توضیحاتی از ین دست البته همه توضیح واضحات است. حقیقت این پرده همه آن دمی ست که مانه با درون آگاهی تماشاگر رابطه برقرار می کند. مانه نمی خواهد بگوید که ببین من دارم دروغ جهان تصویر را بتو نشان می دهم. اگر که و اقعا چنین می خواست بهترین راه این بود که زیر پردهٔ خود همین جمله رامی نوشت. همانگونه که ماگریت درزیر پردهٔ پیپ خود نوشت این یک پیپ نیست؛ ولی نوشتن همان جملهٔ ماگریت هم دشواری های دیگررا موجب می شود. چه چیزی پیپ نیست؟ واضحست که آن تصویر یک پیپ واقعی نیست. پس چه نیازی به توضیح واضحات؟ شاید ماگریت می خواهد مانند فردیناند ساسور بگوید که میان پیپ واقعی به آوند نشان شده signified و وواژهٔ پیپ به آوند نشانگر signifier تفاوتست. به هر روی همانگونه گفتم دستوزبان با دستور نقاشی متفاوتست.• من تعصب دارم که حتماَ هر نقاشی باید طراحی قوی و کامل باشدو تا هنگامی که همهٔ راه های نقاشی و قابلیت های آن را نشناخته و نداشته باشد کارش کامل نیست. حتی یک نقاش آبستره هم باید طراحی را به خوبی یک فیگور ساز بداند. در مورد شخص من طراحی هرگز مشکلی ایجاد نکرده است. چون طراحی، آناتومی، عضله شناسی و مجسمه سازی را خیلی خوب می دانم. آیندگان - سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۵۲ -صفحه ۴ - بهروز صور اسرافیل - "گلگشت در فضای شعری شاملو"• من در ارزش گذاری رنگ مانند فوویستها Fauvist یعنی ماتیس، رائول دوفی و ولامینگ فکر می کنم. بعبارت دیگر برای من رنگ مهمترین عنصر در تابلوست. فضا وفرم خودشان را از عمق رنگها بیرون می کشند. رنگهای من روح تابلوهایم هستند، مثلاَ وقتی فضا فضای غمگینی است این رنگها هستند که در اولین وهله این عمگینی را القا می کنند.نگین شماره ۷۷، سال هفتم، سی ام مهر۱۳۵۰، صفحه ۵۲ گویا و خموش -- گفتگو با بصیر نصیبی• بعضی ها می گویند مثل اینست که نقاشی به بن بست رسیده ولی بعقیده من مسئله اینست که احساس نقاشها به بن بست رسیده و این هم بیشتر در غرب است نه در شرق. چون در شرق هنوز فضاهای دست نخورده و کشف نشده برای آنکه منبع الهام یک هنرمند باشد بسیارست.نگین شماره ۷۷، سال هفتم، سی ام مهر۱۳۵۰، صفحه ۵۲ گویا و خموش -- گفتگو با بصیر نصیبی• الان نقاشانی در غرب هستند که می روند توی یک کارخانه تا صدای ماشین در کارشان اثر بگدارد. البته یک هنرمند باید شناخت داشته باشد، شناخت محیط، شناخت جامعه ولی وقتی از جامعه به حد کافی تغذیه شد می تواند در یک آتلیه کوچک بخلق بپردازد.نگین شماره ۷۷، سال هفتم، سی ام مهر۱۳۵۰، صفحه ۵۲ گویا و خموش -- گفتگو با بصیر نصیبی• مسئله اینست که سورا و سیناک نقاشی را با قوانین خشک و مجرد علمی در هم آمیخته بودند و این به عقیده من خصیصه اصلی نقاشی و بطور کلی هنر را از بین می برد یعنی دیگر از هنری که با قواعد ریاضی خلق شده است نمی توان انتظار ایجاد یک رابطه احساسی داشت. نگین شماره ۷۷، سال هفتم، سی ام مهر۱۳۵۰، صفحه ۱۹ گویا و خموش -- گفتگو با بصیر نصیبی• من اگر تابلوهایم در ایجاد آن رابطه که می خواهم با تماشاگر داشته باشد نارسا باشد ترجیح می دهم تابلوهایم را گوشه انباری رویهم بگذارم. تابلوهای من تأثیر فضای سنتی من روی من است، رنگهای من همان رنگهای مساجدو تکایاست، رنگهای خرابه های عهد ساسانی و سلجوقی، رنگهای بازارهای اصفهان و شیراز و رنگ سفالهای شمال من همه این رنگ ها را حس کرده امنگین شماره ۷۷، سال هفتم، سی ام مهر۱۳۵۰، صفحه ۵۲ گویا و خموش -- گفتگو با بصیر نصیبی• در مورد بیننده نمایشکاه ها باید بگویم: بنظر من رفتن به یک نمایشگاه این روزها آنقدر که مد هست علاقه نیست و خیلی از این بازدیدها را می توان با خالت متظاهرانه اش در این نمایشکاه هادید. همچنین گروهی که از قبل جبهه بندی ها و تمسخرها را آماده و مهیا کرده اند. در این میان گروهی هم هستند بدون هیچ عکس العملی، که این ها بدترین هستند نه موافق نه مخالف. در صد کمتری را افراد صادق و علاقه مند به هنر تشکیل می دهند که می پرسند و نظراتشان قابل تعمق است و تحرک واقعی را در یک هنر مند به وجود می آورند.تماشا -سال سوم- شماره ۱۱۴–۲۴ خرداد ۱۳۵۲- نظری به نمایشکاه گیتی ناوران - گفتگو با فیروزه میزانی• در تابلوهای من آدمها، اینکه بهم شبیه اند یانه اصلاَ مطرح نیست جزیی ترین تغییر حالت یا رنک برایم تابلوی تازه ایست و اهمیتی ندارد که یک تصویر بارها و بارها تکرار شود.آیندگان - سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۵۲ -صفحه ۴ - بهروز صور اسرافیل - "گلگشت در فضای شعری شاملو"• فضاهای شعری هم می تواند مثل یک گلدان نقاشی شود.ستاره سینما - شماره چهارم - صفحه ۵۱ - خرداد ۱۳۵۲ - آشنایی با یک نقاش.• من هیچ وقت خود را در چهارچوب یک سبک بخصوص قرار نداده ام، سبک من با مسائلی که تعیین می کنم تعیین می شود. همانند شعریک شاعر که وقتی موصوع را می سازد قالب شعر نیز تعیین می شود.اطلاعات پنجشنبه ۱۷ خردادماه ۱۳۵۲- شماره ۱۴۱۱۹- صفحه ۷- من نقاش تصویرهای شاعرانه ام• به نظر من آدمهای جامعه ما همه دارند یک شکل می شوند -دیگر بچه ها بدنبال کتاب و خود آموزی نیستند. بچه ها همه چیز را از تلویزیون یادمی گیرند و یک شکل می شوند. شبیه کوزه ها اطلاعات بانوان- سال پانزدهم شماره ۷۵۵ چهارشنبه ۲۴ آذر ماه ۱۳۵۰


کلمات دیگر: