نزار قبانی (۱۹۲۳ دمشق ـ ۱۹۹۸ لندن) شاعری است که با شعرهای عاشقانه اش مشهور است؛ زن و عشق موضوع اصلی شعر قبانی اند. شعرهایش را خوانندگانی مانند ام کلثوم، عبد الحلیم حافظ و نجاة الصغیرة(مصر)، فیروز و ماجده الرومی (لبنان)، کاظم الساهر(عراق) خوانده اند. او در دنیای عرب از شهرتی بی همتا برخوردار است. شعر او به اکثر زبان های دنیا ترجمه شده است و خوانندگانی بی شمار دارد.وی متولد دمشق بود. «نزار قبانی سرودن شعر را از شانزده سالگی آغاز کرد. در ۱۹۴۴از دانشکدهٔ حقوق در دمشق فارغ التحصیل و در وزارت خارجهٔ سوریه به کار مشغول شد؛ در شهرهای: قاهره، لندن، بیروت و مادرید خدمت کرد و پس از وحدت مصر و سوریه سفیر این جمهوری متحده در چین شد. در ۱۹۶۶ کار دیپلماسی را رها کرد و فقط به شعر پرداخت. با شکست و عقب نشینی اعراب در مسئلهٔ فلسطین، از شعر عاشقانه به شعر سیاسی و شعر مقاومت روی آورد. خودکشی خواهرش در ناکامی عاشقانه(۱۹۳۸)، مرگ پسر نوجوانش به بیماری قلبی، کشته شدن همسرش بلقیس الراوی در بمب گذاری سفارت عراق(۱۹۸۱در بیروت)، بر شعرش اثر گذاشت.» بر گرفته از پشت جلد کتاب «نزار قبانی، عاشقانه سرای بی همتا» مترجم رضا طاهری۱ زندگی۲ آثار۳ نمونه ای از اشعار۴ پانویس۵ پیوند به بیرون
هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ ساله اش به علت مخالفتش با ازدواج با مردی که به او تحمیل شده بود، خودکشی کرد. در حین مراسم خاکسپاری خواهرش تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش می دانست بجنگد. نزار قبانی دانش آموخته دانشگاه دمشق بود.
وی به زبان های فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد. هنگامی که از او پرسیده می شد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ می گفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من می خواهم که آن را آزاد کنم. من می خواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.»
نزار در کتاب داستان من و شعر می نویسد: «بیشتر اشعارم را به سفر مدیونم اگر مانند میخ خیمه در خاک وطنم فرو مانده بودم چهرهٔ شعرم به چه حالتی درمی آمد.» و «ازدمشق دور افتادم. زبان های دیگری آموختم. اما الفبای دمشقی ام چسبیده به انگشتان، گلو و جامه هایم. همان کودکی ماندم که آنچه در باغچه های دمشق از نعناع، نیلوفر و نسترن بود، هنوز در کیف دستی خود دارد. در هر مهمان خانهٔ جهان که رفتم دمشق را با خود بردم و با او روی یک تخت خوابیدم.»
هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ ساله اش به علت مخالفتش با ازدواج با مردی که به او تحمیل شده بود، خودکشی کرد. در حین مراسم خاکسپاری خواهرش تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش می دانست بجنگد. نزار قبانی دانش آموخته دانشگاه دمشق بود.
وی به زبان های فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد. هنگامی که از او پرسیده می شد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ می گفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من می خواهم که آن را آزاد کنم. من می خواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.»
نزار در کتاب داستان من و شعر می نویسد: «بیشتر اشعارم را به سفر مدیونم اگر مانند میخ خیمه در خاک وطنم فرو مانده بودم چهرهٔ شعرم به چه حالتی درمی آمد.» و «ازدمشق دور افتادم. زبان های دیگری آموختم. اما الفبای دمشقی ام چسبیده به انگشتان، گلو و جامه هایم. همان کودکی ماندم که آنچه در باغچه های دمشق از نعناع، نیلوفر و نسترن بود، هنوز در کیف دستی خود دارد. در هر مهمان خانهٔ جهان که رفتم دمشق را با خود بردم و با او روی یک تخت خوابیدم.»
wiki: نزار قبانی