کلمه جو
صفحه اصلی

نسیم مرعشی

دانشنامه عمومی

نسیم مرعشی متولد سال ۱۳۶۲ در تهران، فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک، نویسنده، فیلمنامه نویس و روزنامه نگار است. وی با کتاب پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳ برنده جایزه ادبی جلال آل احمد شد.
پاییز فصل آخر سال است (سال ۱۳۹۳; نشر چشمه)
هرس (سال ۱۳۹۶; نشر چشمه)
وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در اهواز گذراند. از سال ۱۳۸۵ روزنامه نگاری را در هفته نامه همشهری جوان شروع کرد. از سال ۱۳۸۸ به داستان نویسی روی آورد و تا به امروز چندین رمان و داستان کوتاه از او منتشر شده است. او فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه علم و صنعت ایران است.
در داستان های مرعشی، مکان جایگاه ویژه ای دارد و همین باعث شده فضاسازی و تصویرسازی به ویژه از مکان، دو ویژگی مهم آثار مرعشی باشد. علاوه بر تصویرسازی و تلخی، بومی بودن داستان و روایت گری چالش ها و مسائل اجتماعی را هم می توان به ویژگی های آثار مرعشی اضافه کرد.

نقل قول ها

نسیم مرعشی (زادهٔ ۱۳۶۲ در تهران) نویسنده، فیلمنامه نویس و روزنامه نگار ایرانی است.
• «این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می کنند. بیدار می شوند و می خورند و می دوند و می خوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم ها تو را یادشان بیاید. تئاتر نونهالان گیلان اول شده بودم. بابا ماشین آقاجان را گرفته بود و مرا آورده بود خانه. لباس شیطان را از تنم درنیاورده بودم هنوز. شنل و شاخ و دمی که مامان درست کرده بود نمی گذاشت درست راه بروم. بابا برایم یک عروسک جایزه خریده بود. کلهٔ عروسک را کنده بودم. داشتم چشمش را از گردنش می آوردم بیرون. می خواستم بفهمم چرا وقتی می خوابانمش چشم هایش بسته می شود. بابا عروسک را گرفت و گذاشت کنار. مرا نشاند روبه روی خودش. گفت من کسی نشدم، اما تو و رامین باید بشوید. یادت می ماند؟ گفتم آره بابا، یادم می ماند. فردایش رفت و دیگر نیامد. چی از بابا به من رسید غیر از این حرف و چشم های سبزش؟ نیامد که ببیند حرفش زندگیمرا خراب کرده. خودش کسی نشد، من چرا باید می شدم؟»• «خیلی وقت است دارین ادا درمی آوریم. ادای خوشبختی ساده ای که در این بدبختی محتوم ابدی گمش کرده ایم.»• «زندگی همه جورش سخت است، هر روز سخت تر از روز قبل. دارم توی ابرها زندگی می کنم. مالیخولیایی شده ام. همین کتاب ها مالیخولیایی ام کرده اند، می دانم. همین کتاب ها که پر از قهرمان هستند. قهرمان های سمی. قهرمان هایی که هی توی ذهنم به هم بافتم شان و بزرگ و کوچک شان کردم و بالا و پایین شان کردم و آخرش یک قهرمان برای خودم ساختم که هیچ جا پیدا نمی شود.»


کلمات دیگر: