محمدعلی اسلامی نُدوشَن (۱۹۲۵، ندوشن) حقوق دان و قاضی پیشین، استاد ادبیات فارسی، دانشگاهی، مؤلف، شاعر رباعی سرا و مقاله نویس ایرانی است که به داستان نویسی کوتاه، ترجمه و سفرنامه نویسی نیز پرداخته است.
• «از نامداران تاریخ خود که بگذریم، هزاران کس بوده اند که حتی نامی از آنان برجای نمانده هیچ روزگاری از این مردان تهی نیست؛ مردان تنهارو و سرسخت، به منزل نرسید، کام نیافته که خوشبختی ها و بلندپروازی ها و تن پروری های دیگران را به چشم تحقیر می نگرند و درون خود را از شعله های مرموز و ناگفتنی روشن می دارند... به لطف این گمنامان است که زیباییی های روح انسانیت زنده می ماند و از دورانی به دوران دیگر انتقال می یابد.»• «در نهاد هر آدمی روزنه ای رو به روشنایی و بلندی است، ولی هرکسی را آن سعادت نیست که آن را بگشاید و از آن پنجره ای سازد؛ تنها روان های ممتاز، دل های برگزیده و سرهای بی قرار از این راز باخبراند.»ژانویه ۱۹۵۹/ دی ۱۳۳۷؛ مقالهٔ «سازندگان گمنام تاریخ»• «من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل می گذرد و آن این است که رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرّمیِ او به او بازخواهد گشت.»• «من یقیم دارم که ایران می تواند قد راست کند، کشوری نام آور و زیبا و سعادتمند گردد و آن گونه که در خور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست، نکته های بسیاری به جهان بیاموزد.»آوریل ۱۹۶۰/ فروردین ۱۳۳۹؛ مقالهٔ «ایران از نو قد راست خواهد کرد»• «جای گفتگو نیست که کشور ما باید نو شود؛ از نظر جسمانی به صنعت جدید مجهز گردد و از نظر روحی با مقتضیات زندگی امروز هماهنگی یابد؛ بی گمان چنین خواهد شد. لیکن حرف بر سر این است که در این میانه، سرمایه های معنوی خود را نبازیم.»فوریه ۱۹۶۰/ بهمن ۱۳۳۸؛ مقالهٔ «ایران تنها کشور نفت نیست»• «اینک بشریت پس از پوییدن ها و سرگردانی های بسیار به کیمیایی دست یافته، یعنی کشف کرده است که چرا بدبخت است، مسبّبین بدبختی او چه کسانی هستند و چه باید بکند که از این بدبختی نجات یابد. این بزرگترین دوران ماست، دوران آگاهی و جنبش خیل محرومان…» ۱۹۶۱/ ب۱۳40؛ مقالهٔ «بزرگترین کشف دوران ما» از به دنبال سایهٔ همای ->
کشف• «بین افسانهٔ قُقنُس و سرگذشت ایران تشابهی می توان دید. ایران نیز چون آن مرغ شگفت بی همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خویش زائیده شده.»فوریه ۱۹۶۲/ بهمن ۱۳۴۰؛ مقدمهٔ ->
ایران را از یاد نبریم• «دربارهٔ آنکه چگونه باید زندگی کرد، در فرهنگ گذشتهٔ ما دستوری است که بی شک می تواند دنیای حریص پرتب-و-تاب کنونی را به کار آید. این دستور ناظر به مقام باریک حساسی است که در مرز نفی و قبول و ترک و استقبال قرار دارد. کسی که بدین مقام دست یافت، می کوشد تا بهره مند و سرشار از زندگی کند، بی آنکه از پست و بلندی های روزگار غافل بماند.»• «دعوت فرهنگ گذشتهٔ ایران دعوت عام است؛ دعوتی است که از تجربیات تلخ و شیرین و نَفسِ زندگی مایه گرفته؛ دعوت روح آدمی است در جستجوی توافق با جسم، و دعوت مغز آدمی است در جستجوی توافق با دل؛ از این رنگ زمانی و ملی را نیز از دست داده و می تواند در هر زمان و با وضع هر ملت قابلیت تطبیق بیابد.»مه ۱۹۶۵/ اردیبهشت ۱۳۴۴؛ مقالهٔ «درس زندگی از فرهنگ ایران»• «در وجود دو کفّهٔ جسم و روح متعادل نیست. وی پیوسته در معرض وسوسهٔ برون است، عطشی فروننشستنی برای تولد و مصرف در او پدید آمده و این حالت مانند آب خوردن شور، چون خوری بیش بیشتر گردد.»مه ۱۹۶۵/ اردیبهشت ۱۳۴۴؛ مقالهٔ «انسان متجدد» از به دنبال سایهٔ همای ->
انسان متجدد• «هرگز آشوب و ناسازگاری در جهان آنگونه که ما امروز می بینیم وجود نداشته … در واقع، کلیهٔ عوامل برای یک جنگ بنیان کن آماده است، و اگر می بینیم که جهان به نحو تصنعی و نسبی به زندگی صلح آمیز ادامه می دهد، به علت ترس از نابودی کامل کرهٔ خاک است. بدین گونه ما در دوران جنگی نهان، درونی و سرخورده زندگی می کنیم.»• «در جنگ نبودن به معنای در صلح و عافیت بودن نیست. صلح واقعی آن است که از تفاهم سرچشمه گیرد، صلح برای خود صلح نه برای احتراز از جنگ.»• «به نظر من بزرگترین بلیّهٔ دوران ما را باید در فاصلهٔ بین کردار و گفتار جست… دل ها با زبان ها همراه نیست.»• «تا آنجا که تاریخ به یاد می آورد هرگز به اندازهٔ امروز دروغ گفته نشده، هرگز مانند امروز این قدر نیروی مغز و پول مصرف نشده است، به قصد آنکه خطا را درست جلوده دهد و درست را خطا…»تابستان ۱۹۶۷/ ۱۳۴۶؛ سخنرانی در دانشگاه هاروارد با عنوان «آزادی مجسمه»• «مهم ترین فصل تاریخ فکر یک قوم، تاریخ است، یعنی فکری که رام یا مرعوب قدرت نیست، و می کوشد تا خود را از جریان باد موافق که همواره از جانب دستگاه قدرت وزانده می شود، مستقل و بی نیاز نگه دارد.» ->
فکر معترض• «ما فکر معترض به معنای واقعی و اصیل آن را تنها در آثار ادبی خود می توانیم یافت. این اعتراض، از سپهر تا خاک، و از دستگاه امیر تا تعصب عوام را دربرمی گیرد. به همین سبب من گمان می کنم که اگر روزی بخواهند تاریخ فکر و فلسفه و جهان بینی ایرانی را بنویسند، بخش مهمی از آن از ادبیات استخراج خواهد شد.»دسامبر ۱۹۷۵/ آذر ۱۳۵۴؛ از مقدمهٔ «آواها و ایماها»• «فرهنگ نشانهٔ و نشانهٔ انتخاب است. انتخاب، یعنی به آنچه هست قانع نبودن و بهتر جستن؛ از این رو انسان را در یکی از تعریف هایش موجود فرهنگی بخوانیم. موجود فرهنگی کسی است که در زندگی به سطح و به آنچه برآورندهٔ حوائج اولیه است اکتفا نمی کند، طالب عمق و زیبایی نیز هست. این عمق در چیست؟ جستن چیزی در ورای آنچه به وسیلهٔ حواس دریافت می شود.»دسامبر ۱۹۷۵/ آذر ۱۳۵۴؛ مقالهٔ «فرهنگ به معنای خاص»، در از فرهنگ و شبه فرهنگ ->
کار• «ما اگر درِ سؤال را به روی خود ببندیم و یا از سؤال وحشت داشته باشیم، خواهیم شد جامعهٔ بی سؤال و این صفت جامعه ای است که یا خود را به کمال رسیده می بیند و یا در آن درجه از گمراهی غوطه ور شده است که به ارزش سؤال واقف نیست؛ و این را نیز می دانیم که فرهنگ انسان، چیزی جز حاصل سؤال و جوب سؤال نیست.»دسامبر ۱۹۷۶/ آذر ۱۳۵۵؛ مقالهٔ ما را یک جامعهٔ بی سئوال کرده اند»، در ->
گفتگوها• «معتقدم که زبان فارسی زبانی است که خزانهٔ بزرگ شعر است و کسی که می خواهد شعر بگوید یا باید درجه اوّل بگوید و یا بگذارد کنار و شوخی نکند.»• «وقتی انسان با احساس و روح طرف مقابل یعنی خواننده سر و کار داشت باید قدری هنجار در کلام بگذارد، تا این کلام به هدف مورد نظر اصابت نماید.»• «آدمی زاد که بیشتر از یک زمان معیّن عمر نمی کند، باید هر کسی ببیند، چه کاره است، و در چه راهی بهتر می تواند خود را عرضه بکند.»• «نگارش خیلی تابع قاعده و قانون نیست. آنچه مسلّم است، چه در نثر و چه در شعر، آدم باید یک حالِ مساعد داشته باشد. ساعت هایی آماده تر است و ساعت هایی کُندتر. من در نوشتن کوشش دارم که عبارت ها را طوری به کار ببرم که یک نوع چنگک داشته باشند، همانند قلّاب که می اندازیم و ماهی می گیریم. کلمه باید شکار معنی بکند، صِرف این که کلمه هست و معنی از آن ساطع می شود کافی نیست، بلکه این معنی باید جرقّه ای به همراه داشته باشد. البتّه همة این ها نسبی هستند، چه در نثر و چه در شعر.»• «کلمات بَر دو نوع اند: تعدادی در حکم مصالح اصلی اند؛ تعدادی در حکم ملاط. خواه و ناخواه این ملاط ها باید باشند، تا این اصلی ها را به هم وصل کنند؛ بنابراین نوع ترکیب ها و درجه و مقدار آن هااست می گوید که اصلی ها چقدر باشند. نوع ملاط ها کمک می کند به این که نوشته ای بتواند استخوان دار و مُحکم بیرون آید یا نیاید؛ ولی در هر حال قدری هدفمندی آهنگین باید در نوشته باشد.»• «فرهنگ در واقع موتور روحی انسان است که او را بر آن می دارد که در چه جهتی جلو برود و چه راهی در پیش بگیرد. خط دهنده و جهت دهندهٔ جامعه است و بر اثر این خطّ است که مسائل سیاست در چگونگی فرهنگ تأثیرگذار می شود.»• «اصولاً فرهنگ ایران، فرهنگ تلفیقی است و دلیل عمده اش آن بوده که این کشور در نقطه ای قرار داشته که جریان ها از اطراف به سوی او سرازیر می شدند، مانند یک کارخانه، می گرفته، تبدیل می کرده و بیرون می داده. به همین علّت علاوه بر تلفیق، انعطاف و بِدِه بستان نیز خصوصیّت دیگر آن است.»• «واقعاً نمی توان آینده را پیش بینی کرد. هر چه بگویم یا فال بَد زدن می شود یا خوش بینی بی دلیل. موج های شدیدی در کاراَند. ایران کشوری است که اصولاً احساساتی است. در او هیجان بَر اندیشهٔ آرام غلبه دارد. از سوی دیگر کشوری است که در آن یک سلسله تضادها با هم درگیرند. تفکر سنّتی با تجدّد، اقتصاد روستایی با درآمد نفت، فشار جمعیّت، جوان بودن نُفوس و پیر بودن کشور… من وقتی که سَبُک سنگین می کنم، عوامل مُثبتی می بینم و عوامل منفی نیز، تا کدام غلبه کنند.»• «زن به طور کلّی در متن زندگی و متنِ فکرِ من همیشه بوده است. قابل انکار نیست که زن طیّ تاریخ تا چه اندازه، ادبیّات و تمدّن را رنگ و جلا داده است. من به هیچ وجه مُنکر برابری زن و مرد نیستم. هر دو انسان هستند، منتها هر یک گوشه ای از کار را در دست دارد. امّا داشتن حقوق برابر، به معنای داشتن وظیفهٔ برابر نیست. این حُکم آفرینش است که زن و مرد، در مواردی وظایف متفاوت برعهده داشته باشند و جلوه های متفاوت از خود بُروز دهند. من هر جا حرفِ زن به میان آورده ام، این تفاوت را خواسته ام بگویم، که علم زیست شناسی هم آن را تأیید می کند.»• «اگر ریاکاری و شعار را کنار بگذاریم، به این عُمق قضیّه می رسیم که زن بر حسب ساختمان وجودی خود همیشه طالب آن است که زن بماند، «زنیّتش» ملحوظ و مأمون بماند. این در رأس همة حقوقِ دیگر قرار دارد.»• «زنانِ ایران در دوران بعد از انقلاب، متانت و شخصیّت خود را خیلی بهتر نشان دادند. موقعیّتی بود برای باز شناختِ خود و بازیافت خود. آن لعاب تجدّد عارضی کنار رفت، و زن ایرانی آن گونه که فرهنگِ دیرینهٔ این کشور ایجاب می کرد، استواری خود را به آزمایش گذارد و در برابر آنچه باید بایستد ایستاد، و بیشتر از مردها استحکام از خود نشان داد.»• «زن حاضرترین عُنصر در عالم هُنر بشری بوده. از این رو که اغلب ایجاد کنندگان اثر، مرد بوده اند.»• «رژیم گذشته هیچ یک از نوشته های مرا قابل تحمّل نمی دانست، ولی به این احضارهای گاه به گاهی اکتفا می کرد. من چون هیچ تقاضا و مراجعه ای نداشتم، و بهانه ای هم به دست نمی آوردند، تعرّض بیشتری ندانستند.»• «دو چیز متضاد در من بوده است: بلندپروازی و قناعت. این ترکیب خوبی شد. نسبت به چیزهائی بلند پرواز بودم و حتّی کمال طلب؛ همیشه می خواستم فراتر از آنچه در دسترسم بود بروم. برعکس، در مواردی قانع. آنچه به آن ها بی اعتنا بودم، عبارت بود از خواستنی های رایج زندگی، چون پول، مقام و تعیّن و بُر-و-بیای اجتماعی. گرد این ها نگشتم. همواره بر زندگی مماس بوده ام. گمان می کنم که این بهترین نوعش باشد اگر افزون بر احتیاج باشد، خلاقیّت روح را می گیرد. کمتر از آن هم فاسد کننده است.»• «اعتراف می کنم که از ثروتمند شدن می ترسیده ام، هر چند که استعداد آن را هم نداشتم. فکر می کردم که ثروت چیزی را می دهد و چیزی را می گیرد، که آنچه را که می گیرد گران بهاتر است.»• «هرگز آرزو نکرده ام که از کشور دیگری جز ایران می بودم، و خوش بختی بزرگی برای خود می دانستم که زبانم فارسی است. بر هیچ مقام و موقعیّتی حسرت نخورده ام، هیچ میزی بلندتر از میزی که در خانه ام پشت آن می نشینم، نشناخته ام.»• «اگر در زندگی چیزی به دست آورده ام، به اعتبار خودم بوده است. از دو چیز پرهیز داشته ام: یکی جلب نظر خواننده، یا حرف زدن بر وفق خوش آیند او، دیگری جلب عنایت ارباب قدرت.»• «ریشه، اُنس. در آن جا احساسِ ریشه کن-شُدگی از بنیادِ خود دارید. مانند درختی می شوید که آن را در گلدان زیبایی غرس کنند… پیوستگی با خاک، با تاریخ. احساس آن که این سرزمین متعلّق به من است، غریبه و مهمان نیستم، مرا پای بند ایران می کند. برای این کشور احساسِ حُرمت و تَرحُّم هر دو دارم. مانند کسانی که می روند و بر سر گور عزیزشان می نشینند و نوعی تسلّی خاطر پیدا می کنند.»• «دورانی که انسان جوان تر است و به آغاز زندگی پا می گذارد. پُر از امید و انتظار است و این تصوّر را دارد که زندگی آغوشِ گرمِ مُعطّر خود را به رویش گشوده. وقتی انسان خود جوان است، زندگی را جوان می بیند.»• «چه ساعتی سرشارتر از صبح، به خصوص در این نقطه از جهان، که بشارت دهندهٔ شفافّیت، پاکیزگی و گشایش است. صبح آسمان های بی ابر.»از ۵ ژوئن تا ۱۸ ژوئیه ۱۹۹۷/ ۱۵ خرداد تا ۲۷ تیر ۱۳۷۶؛ «مجموعه مصاحبه های » ->
از زندگی بگوییم• «باید فرهنگ از سیاست جدا شود تا بتواند آزادانه تنفس کند.»• «باید حساب مسایل آموزش ادبیات و فرهنگ را از سیاست جدا کرد. اگر نظارت، سیاسی باشد ادبیات و فرهنگ نمی تواند به هدف خود دست یابد.»• «ادبیات حزبی و سیاسی نمی تواند آزادانه تنفس کند. ادبیات نمی تواند در سایهٔ سیاست به زندگی آزادانه اش ادامه دهد و باید حساب ادبیات را از سیاست جدا کرد.» ۱۲ مه ۲۰۰۰/ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۹• «تحولی عظیم در جامعه ما پدید آمده، ولی روشن نیست که این تحول در چه مسیری حرکت می کند؛ آیا رو به انحطاط است یا رو به اعتلا؟ و تا چه زمانی از تمدن مغرب زمین متأثر می شود؟»• «ما نمی دانیم این تحول تا چه حد از تمدن گذشته ایران نشات گرفته است و همچنین ما نمی دانیم به کدام سو باید بنگریم و آیا باید سوابق و سنین خود را چون بندهایی برپای خود انگاریم و یک باره آن ها را به دور افکنیم تا بتوانیم به قافله تمدن جدید برسیم و یا آن که تلفیقی سالم از این دو برگزینم.»۱ ژوئن ۲۰۰۱/ ۱۱ خرداد ۱۳۸۰؛ «همایش گفت و گوی تمدن ها، دانشگاه بوعلی سینا، همدان»• «سخن، بهترین ودیعه ای است که به انسان اعطا شده چرا که بیانگر انسانیت است - اندیشه به این علت اهمیت دارد که فاصله بین روشنایی و تاریکی را روشن می کرده است.»۲۸ اکتبر ۲۰۰۱/ ۶ آبان ۱۳۸۰؛ «مراسم بزرگداشت فریدون مشیری، تالار وحدت»• «وظیفهٔ معلمان تنها آموزش علوم نظری و عملی نیست، بلکه استحکام بخشیدن به زیرساخت های شخصیت دانش آموزان است.»۳ مارس ۲۰۰۲/ ۱۲ اسفند ۱۳۸۰• «در دنیای امروز سرنوشت بشر با علوم و تکنیک های پیشرفته و بسته شده با افزایش جمعیت و توقعات هیچ راه بازگشت ندارند و باید نیازهای آموزش، بهداشت و رفاه و توقعات معنوی بشر برآورده شود و غفلت از پیشرفت علم می تواند یک ملت را به انقراض بکشاند.»۱۱ مارس ۲۰۰۲/ ۲۰ اسفند ۱۳۸۰• «گاهی مسائل بسیار جزئی هم انسان را به جاهایی می کشاند.»• «ادبیات تنها کلاس و یک حوزة معیّنی نیست. یک سلسله معلومات و محفوظات متعیّن نیست، بلکه یک جهان گسترده است، یک جهان بیرون است و در ارتباط با زندگی حرکت می کند، در ارتباط با تاریخ و سرشت انسان؛ بنابراین یک فضای باز لازم دارد.»• «همواره عقیده ام این بوده که سعادت انسان در این است که گرایش های درونی اش با شغلش همخوانی داشته باشد، یعنی آدم صبح که بلند می شود، با دلخوشی بلند شود که الان اگر بر سر این کار می روم سرخوش می روم. بدترین چیز این است که با اکراه و به ضرورت معاش بر سر کاری بروید که آن را دوست ندارید.»• «مسئلهٔ سفرنامه نویسی برمی گردد به کنجکاوی انسان نسبت به مسائل بشری. ارضاءکنجکاوی نیاز به تنوّع، به دیدن مناظر مختلف دارد که در سفر به دست می آید. ذهن می تواند از طریق سفر تغذیه شود. من همیشه این علاقه را داشتم.»• «سفر، مشاهده است، آدم می بیند و آن چیزهایی که در نظرش یادداشت کردنی می آید، یادداشت می کند و آن چیزهایی که گفتنی است انتخاب می کند، بعد روی کاغذ می آورد. البتّه ارزش آن در این است که آدم بتواند نکات خاصّ را بیرون بیاورد که به نوعی ارزش شنیدن برای دیگران داشته باشد، وگرنه هر دیدنی، نوشتنی نیست. باید بتواند تا حدّی روح محل را جذب بکند که چه در آن هست، چه حالتی در آن دیده می شود. تفاوت گزارش ساده با سفرنامه در آن است که توانسته باشد تا حدّی روح محل را جذب کند.»• «افرادی که از طریق هنر بشری خود را عرضه می کنند، در سلک پیام آوران هستند. من گمان می کنم که موضوع پیام آوری خیلی مهم است. یعنی کسی که بتواند به عمق زندگی بشری چنگ بزند و چیزی از آنجا بیرون بیاورد و جلوی چشم مردم بگذارد. این است که یک سخنگو را از سخنگویان دیگر جدا می کند، یک نقّاش، شاعر، یا موسیقیدان را برتر از امثال خود قرار می دهد.»• «اگر بپرسیم کتاب ایران کدام است؟ باید تنها اسم را ببریم، یعنی کتاب کتاب ها.» ->
شاهنامه• «برجسته ترین خصوصیّت سعدی، حتی برجسته تر از اخلاقیّات، این است که معلّم عشق است. هیچ بشری گمان نمی کنم به لطافت سعدی عشق را عنوان کرده باشد. حافظ هم اگر کرده چون آن را با مسائل دیگر مخلوط می کند یک مقداری از بُرد آن کم می شود، امّا عشق سعدی خالص و زلال است. زیبایی بشری و گنج وجود بشری را هیچ کس مانند او وصف نکرده است.»• «انسانِ سعدی یک انسانی ایده آلی نیست مثل انسانِ مولوی. یک انسانِ است. سعدی به مردم می گوید کوشش کنید برجا بمانید و از آنچه هستید بهتر بشوید… او آیینه ای در برابر مردم ایران قرار داد و همان اندازه عیب هایشان را جلو چشم آن ها آورد که حسن هایشان را، و به آن ها تذکّرهایی داد که خودشان را اصلاح کنند. سعدی ادّعای خاصی ندارد، ولی انسان بی نظیری است. عصارهٔ هوش این ملّت پر از شگفتی و پیچیدگی است.» ->
ممکن• «هیچ چیز تا زمانی که به سرنوشت خود انسان برخورد نکند، کسی به آن علاقه نشان نمی دهد. خواندن هر کتاب، هر سطر شعر، دیدن نقّاشی یا هر چیزی باید به نوعی با رشته ای به زندگی و سرنوشت شما ارتباط پیدا کند تا به آن علاقه نشان دهید؛ بنابراین، برای اینکه این گذشتگان بتوانند بیایند و وارد زندگی امروز ایران بشوند، باید آن رشته را پیدا کرد و به دست جوان ها داد.»• «باید این احتیاج به دانستن ایجاد شود. یک جامعهٔ درست این است که احتیاج های مثبت را تقویت کند، نه احتیاج های منفی را. باید انسان از زندگی روزمرّه کمی فراتر برود و به مسائل دیگری روی کند.»• «پایبندی های ما، واقعاً گسیخته است. همه چیز در نظر ما رواست، به شرطی که گره ای از کار روزانهٔ ما باز کند.»• «اوّلین وظیفهٔ انسان این است که به طور جدّی با مسائل جهانی روبه رو شود. جدّی شدن یعنی اینکه استعدادهایی که دارد و این فرصتی که دارد، در جهتی کارساز به کار اندازد.»• «باید به ایران به عنوان کشوری که بارِ گرانی بر دوش آن است نگاه کرد، آنگاه باید دید با چه رشته ای می شود آن را به پایهٔ محکمی اتّصال داد.»• «هر تمدّنی دو جنبه دارد: یک جنبهٔ زنده و قابل دوام، دیگری جنبهٔ مندرس، یعنی جنبه ای که تلِّ حوادث است که پشت هم می آیند و هیچ چیز از آن ها عاید نمی شود.»• «وقتی گسیختگی از واقعیّات، علم، اخلاق و آن چیزهایی که ستون زندگی هستند پیش آید، معلوم نیست که کار به کجا خواهد کشید. اصلاً مسئلهٔ وطن پرستی مطرح نیست، مسئله حیات ملّی مطرح است. مسئولیت ما در برابر نسل آینده مسئولیّت کوچکی نیست.»• «فرهنگ فقط به عامل مثبت اطلاق نمی شود. فرهنگ یعنی جهان بینی و طرز تلقّی ما نسبت به دنیای خارج و آنچه که از آن دریافت می کنیم. خرافه ها هم جزو فرهنگ هستند. گاوبازی اسپانیا که در قلب اروپا انجام می شود، یک نوع فرهنگ است. منظور کلّ دریافت هاست. منظور آن است که آنچه دریافت درونی انسان است، به بیرون انتقال می یابد و استخوان بندی فکری جامعه اگر به گونه ای حرکت کند که مختل یا سر در گم و منفی باشد، در آن صورت، باز تابش بر محیط بیرون، ویرانگر خواهد بود؛ بنابراین، دریافت های انسانی نسبت به دنیای خارج باید طوری باشد که بتواند یک جامعهٔ قابل قبول ایجاد بکند. هیچ جامعه ای بی فرهنگ نیست، منتها فرهنگ کارساز داریم و در مقابل، فرهنگی که دم به واپس گرایی، بازدارندگی و اختلال می زند.»• «آموزش است که آماده کردن نسل آینده را بر عهده دارد. آموزش چیز کوچکی نیست. در آن محدود نمی ماند که مقداری زبان فارسی یا جدول ضرب یا ریاضی و فیزیک به بچّه یاد داده شود و یک دیپلم به دستش بدهند، بلکه باید انسانی بپرورد که طرز تفکّر و تربیتش بتواند یک شهروند مفید به جامعه عرضه کند و نه یک آدمی که مصرف گر و سربار باشد و یک انسان پر توقّع.»• «آموزش است که تفکّر و جهان بینی ما را شکل می دهد و وقتی درست نباشد، این جهان بینی مختل می ماند.»• «هر کسی در خانه ای که زندگی می کند، طبیعتاً دلخواهش آن است که محیط آرامی داشته باشد؛ بنابراین ما هم حق داریم در وطنی که زندگی می کنیم، تا حدّی آن را مطلوب ببینیم. نمی گویم ایده آل، ولی به هر ترتیب قابل زیست.»• «فرهنگی که در این چهل یا پنجاه ساله، نضج گرفت، طوری بود که هر کس پولی به دست آورد، چمدانش را ببندد و به کشورهای دیگر مهاجرت کند. یک پا اینجا، یک پا آنجا. بقیّه هم بدْو بدْو، دنبال سکّه ای که روی زمین سُر می خورد بدوند. خوب، این طرز فکر نمی تواند یک مملکت را بر سر پا نگه دارد. باید طوری بشود که بگوییم به هر قیمتی که شده ما اینجا زندگی می کنیم و کاری می کنیم که قابل زیست باشد.»چاپ ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۲/ ۱ مهر ۱۳۸۱؛ «مجموعه مصاحبه های تابستان ۱۳۸۱ با عنوان ، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)» ->
بر مرز دو فرهنگ• «تاریخ ایران، دولایه است؛ لایه رویی آن، همان مسائلی است که اغلب، بر شکل گیری سلطنت ها و حکومت ها حکایت می کند و نگاشته می شود. اما لایهٔ درونی که بر چرایی و چگونگی آن حکایت می کند، اغلب نوشته نمی شود.»• «استفاده از ادبیات هر دوره می تواند تاحدودی، لایه های زیرین تاریخ را نمایان کند. درواقع، تاریخ ایران، زمینی است که نهال های ادبی از آن سر برآورده اند. بر همین اساس، تاریخ ایران بدون در نظر گرفتن این نهال ها قابل فهم و درک نیست»• «آگاهی از لزوم تغییر و حرکت، از ملزومات اصلی تداوم یک قوم و تمدن است که ایرانیان از آن برخوردارند.»۱ اکتبر ۲۰۰۲/ ۹ مهر ۱۳۸۱؛ «نشست انجمن نویسندگان کودک و نوجوان»• «تاریخ ایران سه بدنه دارد؛ پیش از آمدن آریایی ها که به صورت تهاجم ایران را گرفتند، پس از ورود آریایی ها که با تشکیل قومی در ایران تاریخ مکتوب را از مادها و هخامنشیان ادامه می دادند و دوران پس از اسلام که با ورود مسلمانان به این کشور آغاز شد.»• «ایران اولین کشوری است که خدای یگانه و ناپیدا را می پرستید و تا ظهور زرتشت و دین مزدایی، هیچ کشوری خدای یگانه را پرستش نمی کرد… از سوی دیگر، نخستین امپراطوری جهان در ایران به وجود آمده است. این امپراطوری با سلطنت کورش آغاز شد که معتقد بود با مسالمت و به دور از جنگ و خونریزی باید حکومت کرد. داریوش هم در کتیبه اش از خداوند می خواهد کشور را از دروغ، دشمن و خشکسالی محفوظ بدارد و پایه های این سرزمین بر روی این سه اصل استوار شد و اکنون نیز هست.»• «تاریخ ایران شامل سرزمین هایی است که اکنون جزو سرزمین ما نیستند. قلمرو فرهنگی ایران بسیار وسیع است و امپراطوری ایران پیش از اسلام، به نوعی امپراطوری فرهنگی تبدیل شد؛ ضمن آن که زبان فارسی کل آسیای میانه و قسمتی از هندوستان را در بر می گرفت؛ بنابراین ایران فرهنگی، ایرانی است که فرهنگ این کشور در آن مناطق نفوذ کرده و معماری، نقاشی و آثار هنری ایران به آن کشور رفته باشد.»• «تمدن پیش از اسلام، تمدن یک ابرقدرت بوده است که در صحنهٔ وسیعی از جهان گسترده بود و پس از اسلام، تمدن ایران از طریق فرهنگ و زبان این کشور گسترش یافت.»• «تمدن ایران در شرایطی تغییر ماهیت نداد که تمدن های مشابه مانند تمدن بابل، سومر، آشور یا مصر به کلی از بین رفتند و حتی ایتالیای فعلی مانند رم قدیم نیست؛ ولی تمدن ایران تاکنون ادامه یافته است. دلیل این مسئله انتقال نقش های دوران ساسانی و اشکانی به زمان حال است که نمونهٔ آن باقی ماندن نام دهات ایران تاکنون است؛ در حالی که چنین نام هایی در سایر کشورها سال ها پیش از بین رفت. با ورود دین اسلام به ایران، تمدن گذشته با حفظ ماهیت خود در چهره ای دیگر منتقل شد و تمام کتاب های قرن چهارم، پنجم و ششم یادگارهای گذشته را در خود زنده کردند و موثرترین اثر در این زمینه، شاهنامه است.»• «هر حکومتی که به ایران آمد، مردم به آن تن دادند؛ ایرانیان در تاریخ خود بخصوص پس از ورود اسلام، تساهل زیادی به خرج داده اند. چرا که اگر به این شکل رفتار نمی کردند باید تا آخرین نفس می جنگیدند؛ ولی ایرانیان با اطمینان به فرهنگ منتظر می مانند که بیگانگان پس از ورود به کشور، فرهنگ ایران را بپذیرند که همین طور هم شد.»• «ایرانیان با اطمینان به فرهنگ غنی خود به جای جنگیدن با بیگانگان، منتظر می ماندند. البته چنین وضعیتی تا حدودی عزت نفس ایرانیان را لکه دار کرد؛ ولی حفظ ایرانیت برای مردم تا اندازه ای اهمیت داشت که حاضر بودند با دیگران سازش کنند.»• «از ۵۰ سال پیش حالت ستیز و وارونه اندیشی نسبت به تاریخ ایران به وجود آمده است که ریشه ها سیاسی دارد. اکنون نسل جوان از تاریخ ایران بریده شده و نمی داند اهل کجاست و چه گذشته ای دارد؛ لذا باید ارتباط معقول، طبیعی و واقع بینانه ای بین نسل جوان و گذشته برقرار شود.»۲۵ آوریل ۲۰۰۳/ ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲؛ «سخنرانی در خانهٔ هنرمندان ایران»• «... چرا مشروطه ایجاد شد؟.... مشروطه بیشتر از یک جواب ندارد و آن این است که مردم عدالت می خواستند و از حکم های ناقصی که صادر می شد خسته شده بودند و مرجعی برای دادخواهی ملت وجود نداشت.»• «قدمت عدالت خواهی به قدمت تاریخ بشر می رسد. بشر همیشه طالب عدالت بوده است. چرا که بدون عدالت نمی شود زندگی کرد.»۶ اوت ۲۰۰۳/ ۱۵ مرداد ۱۳۸۲؛ «همایش علمی بزرگداشت مشروطه، تبریز»• «در طی حوادث و جنگهای بسیار و اشغال ها، ایران توانسته تداوم تاریخی خود را حفظ کند. بعد از اسلام، جریان جدیدی در این ایجاد شد که حدود پنجاه و پنج کشور را دربرگرفته است، اما تنها سرزمینی که توانست شخصیت باستانی خود را حفظ کند، ایران است.»• «ایران نخستین کشوری است که امپراطوری جهانی تشکیل داده و به دست کوروش، مرکب از بیست و چهار کشور را یکپارچه کرد. درواقع تفکر جهانی شدن چیزی بود که از ایران سرچشمه گرفت.»۱۲ دسامبر ۲۰۰۳/ ۲۱ آذر ۱۳۸۲؛ «همایش بزرگداشت سه هزار سال فرهنگ زرتشتی، تالار فردوسی دانشگاه تهران»• «فرهنگ ایران یک فرهنگ تلفیقی است که با جمع آوری و اقتباس از فرهنگ های دیگر و تطبیق این مسائل با اوضاع و احوال جغرافیایی، توانسته است فرهنگ خاص خود را به وجود آورد.»• «اسطوره از متن طبیعی زندگی نشات می گیرد و به همین دلیل در دوره های بعدی ادامه می یابد و به فراموشی سپرده نمی شود. در درون هر ملتی می توان از اسطوره شناسی نشانه ای یافت؛ حتی اگر در دوران جدید باشیم.»۱۲ دسامبر ۲۰۰۴/ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۳• «ایران کشوری مردسالار بوده است و آنچه هست از زبان مردان بیان شده است و درتمام آثار ادبی، زن و زیبایی و جمال او و نیز مسئله مادری و آفرینش و بقای نسل توسط او، مورد توجه ادبیات و هنر جهانی بوده است.»• «نباید فراموش کرد که زن، زن است و مرد، مرد و هیچ کدام نمی توانند بجای دیگری بنشینند بلکه هر دو باید به حقوق انسانی خود دست یابند و زنان ایرانی فراتر از این باید مراقب باشند که بنام دست یابی به حقوق خود در عرصه پر خطر صنعت و تجارت مورد سوءاستفاده سیاسی و بهره کشی اقتصادی قرار نگیرند، چنان که در جوامع غربی چنین شده است.»• «اعتدال باید رعایت شود؛ زن نه باید ضعیفه باشد و نه مرد صفت، بلکه باید وجه انسانی شخصیت خویش را تقویت و متجلی کند تا به جایگاه حقوقی متناسبی دست یابد.»• «زن و مرد هر دو باید به حقوق و قانون و عرفی متناسب دست یابند و از آن بهره مند شوند.»۲۷ مه ۲۰۰۴/ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۳• «از زمان پیدایش زبان فارسی و در تمام طول تاریخ، بار تفکر فرد ایرانی بر دوش ادبیات بوده است.»• «تقلید کورکورانه از غرب به هیچ وجه با مزاج ایرانی سازگار نیست و باید این کار سنجیده و با پختگی انجام شود و به آرامی مراحل طی شود و بدون طی مراحل مثل این است که در خلاء گام برداریم.»• «وقتی بین آثار گذشتگان و نسل کنونی بریدگی ایجاد شود، فرد دچار نوع خلأ و جدایی شده و نمی داند بر چه باید تکیه کند و نکته مهم دیگر اینکه اگر آثار تاریخی و بومی مردمی نتوانند بر او تأثیر بگذارند فرهنگ بیگانه و فرهنگ دیگر هم نمی تواند این جای خالی را پر کند. فرد ایرانی پرورده فضای خاصی است که لازم است اول خودش را بشناسد بعد برود سراغ آثار بیگانه.»• «آموزش چیزی نیست که با تعداد آموزشگاه ها و مدرسه ها یعنی فقط با عدد و کمیت آنرا سنجید… برای اینکه نیم آموخته موجودی کم و بیش خطرناک است، نیم آموخته توقع یک انسان آموخته را دارد؛ ولی توانایی یک انسان آموخته را ندارد.»• «هر نوع هنری اعم از شاعری یک امر کیفی است؛ چون ضرورت اجتماعی ندارد و بعد مادی ندارد و فقط جنبه معنوی دارد. اگر در سطح بالا بود، ارزش دارد؛ وگرنه اعتبارش را به کلی از دست خواهد داد و دست و پاگیر خواهد شد.»• «تفکر دو شاخه عمده دارد؛ تفکر استدلالی و تفکر احساساتی و ایرانی ها در طول تاریخ به تفکر احساساتی و کمتر تفکر استدلالی گرایش داشته اند.»• «در حال حاضر ما با نقطه ضعفی در نهاد فرد ایرانی روبه رو هستیم که از اسلافش برای او به یادگار مانده و آن احساساتی بودن است. با این که همه مردم شعر نمی گویند ولی گونه ای از تفکر بین آنها جریان دارد که از درون دارای انسجام نیست و از هم گسیخته است؛ ضمن اینکه همراه با استدلال نیست و این یعنی نوعی حالت شاعرانه.»• «دیگر نمی شود با تفکر صد سال پیش و با حالت خونسردی همه چیز را حواله به تقدیر و سرنوشت کرد و با تفکر روستایی و باری به هر جهت با مسائل روبه رو شد و باید اول از همه انسان امروز از نظر فکری تجهیز شده و از دور تفکر احساسی خارج شود.»• «الزامی است که یکنوع انضباط فکری از همان بچگی در جوان ایرانی ایجاد بشود و به او یاد داده شود که چگونه مقداری منطق در تفکر خود راه بدهد و در واقع چیزی که لازمه زندگی امروز است؛ یعنی حسابگری و برنامه ریزی به او آموزش داده شود.»۱۳ اکتبر ۲۰۰۴/ ۲۲ مهر ۱۳۸۳؛ «دانشگاه فردوسی مشهد»• «در ادبیات به معنای واقعی خود، باید یک پیام انسانی وجود داشته باشد که خوانندگانش را به سوی اعتلای انسانیت حرکت دهد. پیام ادبیات فارسی هم همین است.»۵ دسامبر ۲۰۰۴/ ۱۵ آذر ۱۳۸۳• «کتب بزرگ جهان روی مسائل اصلی بشر دست می گذارند که از سرشت انسان شروع می شود. اینکه انسان چه موجودی است، به کجا حرکت می کند و چه می خواهد.»• «عرفان ایرانی مانند کرهٔ ماه است که یک رویه آن تاریک و یک رویه روشن دارد و مقدار زیادی خرافه؛ اما رویهٔ روشن مهم است که به سمت حکومت جهانی سوق داده شود که همه انسان ها فارغ از رنگ پوست و نژاد یکی هستند. این همان پیام اصلی مولاناست.»۱۵ دسامبر ۲۰۰۴/ ۲۵ آذر ۱۳۸۳؛ همایش «آموزه های مولانا برای انسان معاصر» با عنوان «در محضر مولانا»، باشگاه دانشجویی دانشگاه تهران