کلمه جو
صفحه اصلی

حبتر

فرهنگ فارسی

روباه مرد کوتاه بالا کوتاه محکم خلق

لغت نامه دهخدا

حبتر. [ ح َ ت َ ] ( ع اِ ) روباه. || ( ص ) مرد کوتاه بالا. ( منتهی الارب ). کوتاه محکم خلق. ( مهذب الاسماء ). کوتاه فربی. ج ، حباتر.

حبتر. [ ح َ ت َ ] ( اِخ ) ابن ضباب بن خشرم طهوی. مردی از بنوطهیة است. مذاکرات او با ذوالرمة شاعر عرب در الموشح مرزبانی چ 1343 هَ. ق. ص 180 و 181 یاد شده است. و شاید هم او مقصود راعی شاعر از این شعر باشد:
فلما أتاها حبتر بسلاحه
مضی غیر مبهور و منصله انتضی.
رجوع به الموشح ص 158 شود.

حبتر. [ ح َ ت َ ] (اِخ ) ابن ضباب بن خشرم طهوی . مردی از بنوطهیة است . مذاکرات او با ذوالرمة شاعر عرب در الموشح مرزبانی چ 1343 هَ . ق . ص 180 و 181 یاد شده است . و شاید هم او مقصود راعی شاعر از این شعر باشد:
فلما أتاها حبتر بسلاحه
مضی غیر مبهور و منصله انتضی .
رجوع به الموشح ص 158 شود.


حبتر. [ ح َ ت َ ] (ع اِ) روباه . || (ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ). کوتاه محکم خلق . (مهذب الاسماء). کوتاه فربی . ج ، حباتر.



کلمات دیگر: