( صفت ) جن زده مصروع مجنون .
دیوزد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دیوزد. [ وْ زَ ] ( ن مف مرکب ) دیوزده. کسی که آسیب دیوش باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). جن زده. مصروع. مجنون. دیودیده :
گهی چون دیوزد بیهوش گشتی
فغان کردی و پس خاموش گشتی.
یکی آه از دل نالان برآورد.
گهی چون دیوزد بیهوش گشتی
فغان کردی و پس خاموش گشتی.
( ویس و رامین ).
بجست از خواب همچون دیوزد مردیکی آه از دل نالان برآورد.
( ویس و رامین ).
فرهنگ عمید
دیوانه، مجنون.
کلمات دیگر: