کلمه جو
صفحه اصلی

خنوخ

فرهنگ فارسی

ادریس پغمبر که بفارسی خنخوج گویند

لغت نامه دهخدا

خنوخ. [ خ َ ] ( اِخ ) ادریس پیغمبر که بفارسی خنجوخ گویند. ( ناظم الاطباء ). اخنوخ. ( السامی فی الاسامی ) ( آنندراج ).

دانشنامه عمومی

منظور از خنوخ یکی از این موارد می تواند باشد:
خنوخ؛ پسر یارد، پدر متوشالح و جد نوح.
خنوخ؛ پسر قابیل و پدر عیراد.
خنوخ؛ نام شهری است که قابیل در هنگام تولد پسرش (خنوخ) ساخت.
خنوخ؛ از دیدگاه برخی مفسرین و مورخان اسلامی همان ادریس است.

دانشنامه آزاد فارسی

خَنوخ (Enoch)
در عهد عتیق (سفر پیدایش ۱۷:۴ـ۱۸) پسر ارشد قابیل و پدر عیراد و به استناد منابع جدیدتر پسر یارِد و پدر متوشالح. قابیل شهری به نام او بنا نهاد و آن را خَنوخ خواند. (سفر پیدایش ۱۷:۴). شخصیت پدرانۀ خنوخ احتمالاً ریشه در اسطوره ای دربارۀ خورشید دارد و بعدها در تفکر یهود اهمیت فراوان یافت. مشهورترین روایت دربارۀ خنوخ حکایت رفتنِ بدون مرگ او به بهشت است چنان که در عهد عتیق آمده: «خنوخ با خدا راه می رفت و نایاب شد زیرا خدا او را برگرفت» (سفر پیدایش ۲۴:۵). این آیه در شکل گیری آرایی دربارۀ خلود در عهد عتیق بی تأثیر نبود. از خنوخ در این باره در عهد جدید نیز سخن رفته است (عبرانیان ۵:۱۱).


کلمات دیگر: