کلمه جو
صفحه اصلی

خودتنها انگاری

دانشنامه عمومی

نفس گرایی (به انگلیسی: Solipsism) (از لاتین: solus=تنها و ipse=خود) یا عینیت منحصربه فرد فلسفه ای است مبنی بر اینکه «ذهن من تنها چیزی است که هر کسی کاملاً به وجود آن اعتقاد دارد». منطق نفس گرایی یک معرفت شناسی یا دیدگاه متافیزیکی دارد که تصریح می کند هرچیزی اعم از دانش، فراتر از ذهنیت بشر به هیچ عنوان قابل توجیه و ضمانت نیست. و بر این اساس، جهان های بیرونی و دیگر اذهان فهمیده نمی شوند یا اصلاً خلق ناشده قلمداد می گردند. در تاریخ فلسفه، نفس گرایی نظریه ای همیشه مشکوک و پر ابهام بوده است.
نفس گرایی مغایر با چیست؟ - نفس گرایی مغایر با بسیاری از قالب های واقع گرایی و آرمان گرایی است. تا آنجا که در مورد ذهنیت آرمان گرایانه ادعا می کنند که درک این موضع اصلاً در ذهنیت آرمان گرایان گنجیده نمی شود و آن ها قدرت درک آن را ندارند. واقع گرایان نیز وجود چنین تعبیرهایی را غیرعقلایی می دانند و می گویند که نفس گرایی بیش از آنکه تجربی باشد، تئوری گونه و تخیلی است.
صرف نظر از هستی شناسی ماتریالیسم، این مکتب شرایط کافی برای قرار گرفتن در ردهٔ نفس گرایی را ندارد. فلسفهٔ نفس گرایی همواره از شناخت دیگر موجودیت ها سر باز می زند و شاخصه های هم ستیز در درون آن موجودیت های فراذهنی را منکر می شوند. کوالیا یا تجربهٔ شخصی در این مکتب رکن اساسی و عاری از اشتباه تصور می شود و همچنین تجربهٔ دیگران نیز توسط قیاس سنجیده و صحه گذاری می شود. فیلسوفان دائم سعی بر این داشته اند که فهمی فراتر از استنتاج و قیاس بسازند. ضعف فلسفی معرفت شناسی دکارت به همین امر باز می گردد زیرا این فهم غلط را ایجاد می کند که انتهای هر دانستنی ختم می شود به «می اندیشم، پس هستم» ((به انگلیسی: I think therefore I am)) (cogito ergo sum).
تئوری نفس پرستی شایستگی بررسی دقیق را نیز به دلیل ارتباط تنگاتنگی که با فلسفه های پیش انگاری دارد، دارا می باشد. فلسفه هایی که عموماً پذیرفته شده هستند:
جرجیاساولین فیلسوف پیشاسقراطی بود که در این باره تفکر کرد، هرچند نقل قول هایی که از او موجود است کمی مشکوک به نظر می رسند ولی تعریف او برای نفس پرستی دارای سه جزء به شرح ذیل بوده است:

دانشنامه آزاد فارسی

خودتنها انگاری (solipsism)
(یا: خودمداری) اعتقاد به این که فقط فرد و تجاربش وجود دارند. جلوۀ چنین باوری در فلسفۀ مکتب ایدئالیسم ذهنی است که شناخت را صرفاً مبتنی بر تجارب درونی و شخصی می داند و بنابراین در پاسخ به این پرسش که چگونه این شناخت ها بر چیزی فراتر از آگاهی ما دلالت می کنند، به زحمت می افتد. خودتنهاانگاری، گاه حتی تا نفی تجارب گذشتۀ خودِ شخص نیز پیش می رود. دکارت در انتهای دومین تأمل از تأملات مابعد الطبیعی پس از شک در همه چیز، موجود اندیشنده را نخستین و یگانه امر یقینی می داند. برکلی، فیشتهو طرفداران مکتب حلولی نمونه های این گرایش اند.


کلمات دیگر: