عمل و حالت خشک جان
خشک جانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خشک جانی. [ خ ُ ] ( حامص مرکب ) حالت خشک جان بودن. حالت عاشق نبودن. بدون عاشقی :
اگرم جفا نماید ز برای خشک جانی
بوفای او که جانم هم از آن بدر نیاید.
اگرم جفا نماید ز برای خشک جانی
بوفای او که جانم هم از آن بدر نیاید.
خاقانی.
کلمات دیگر: