کلمه جو
صفحه اصلی

دست ورجن

فرهنگ فارسی

( اسم ) دستبند سوار .

لغت نامه دهخدا

دست ورجن. [ دَ وَ ج َ ] ( اِ مرکب ) دست برنجن ، که دستینه طلا و نقره و امثال آن باشد. ( برهان ). سوار. دستاورنجن. دست بند. دست اورنجن. ( جهانگیری ). دستینه. دستوار.


کلمات دیگر: