کلمه جو
صفحه اصلی

علی عنانی

لغت نامه دهخدا

علی عنانی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن زبیر عنانی فسوی شافعی . ملقب به رشید و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فسوی شود.


علی عنانی. [ ع َ ی ِ ع ِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن زبیر عنانی فسوی شافعی. ملقب به رشید و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فسوی شود.

علی عنانی. [ع َ ی ِ ع ِ ] ( اِخ ) مصری ( دکتر علی... ). وی از دارالعلوم و از دانشگاه قدیم مصر فارغ التحصیل شد و فلسفه وزبانهای شرقی را در آلمان خواند و به مصر بازگشت و به استادی دارالعلوم منصوب شد و نیز بازرس کل فلسفه در وزارت فرهنگ گردید. و در سال 1359 هَ. ق. درگذشت. او راست : الحیاةالاقتصادیة الالمانیة اثناءالحرب الحاضرة ( سنة 1914 م ). ( از معجم المؤلفین ج 7 ص 160 ).

علی عنانی . [ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) مصری (دکتر علی ...). وی از دارالعلوم و از دانشگاه قدیم مصر فارغ التحصیل شد و فلسفه وزبانهای شرقی را در آلمان خواند و به مصر بازگشت و به استادی دارالعلوم منصوب شد و نیز بازرس کل فلسفه در وزارت فرهنگ گردید. و در سال 1359 هَ . ق . درگذشت . او راست : الحیاةالاقتصادیة الالمانیة اثناءالحرب الحاضرة (سنة 1914 م ). (از معجم المؤلفین ج 7 ص 160).



کلمات دیگر: