یا روح فزای بمعنی روح افزا
روح فزا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روح فزا. [ ف َ ] ( نف مرکب ) مخفف روح افزا یا روح فزای. روح افزا. رجوع به همین ترکیب شود :
تو را همایون دارد پدر بفال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای.
نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار.
ز لعل روح فزایش ببخش از آنکه تو دانی.
تو را همایون دارد پدر بفال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای.
فرخی.
نکته روح فزا از دهن دوست بگونامه خوش خبر از عالم اسرار بیار.
حافظ.
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا راز لعل روح فزایش ببخش از آنکه تو دانی.
حافظ.
کلمات دیگر: