کلمه جو
صفحه اصلی

سفیح

فرهنگ فارسی

قسمی گندم که در بیجار زراعت میشود

لغت نامه دهخدا

سفیح . [ س ُ ] (اِ) قسمی گندم که در بیجار زراعت میشود. (یادداشت مؤلف ).


سفیح . [ س َ ] (ع اِ) گلیم گنده . || تیری است از تیرهای قمار که نصیبی ندارد. || جوال . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سفیح. [ س َ ] ( ع اِ ) گلیم گنده. || تیری است از تیرهای قمار که نصیبی ندارد. || جوال. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سفیح. [ س ُ ] ( اِ ) قسمی گندم که در بیجار زراعت میشود. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: