کلمه جو
صفحه اصلی

دست کندن

فرهنگ فارسی

کنایه از افسوس و پشیمانی خوردن

لغت نامه دهخدا

دست کندن. [ دَ ک َدَ ] ( مص مرکب ) کنایه از افسوس و پشیمانی خوردن. ( برهان ). کنایه از دست گزیدن و افسوس و پشیمانی خوردن.( آنندراج ). دست بدندان کندن. دست به دندان گزیدن.


کلمات دیگر: