رونده در زمین و در آینده در چیزی یا شمشیر برنده .
خشون
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خشون. [ خ ُ ] ( ع مص ) خشفان. ( منتهی الارب )( تاج العروس ) ( لسان العرب ). رجوع به «خشفان » شود.
خشون. [ خ َ ] ( ع ص ) رونده در زمین و درآینده در چیزی. || شمشیر برنده. || گرد برآینده بشب. || مرد شتابنده. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). || کسی که دخل کند در کارها. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) ( از بستان ).
خشون. [ خ َ ] ( ع ص ) رونده در زمین و درآینده در چیزی. || شمشیر برنده. || گرد برآینده بشب. || مرد شتابنده. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). || کسی که دخل کند در کارها. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) ( از بستان ).
خشون . [ خ َ ] (ع ص ) رونده ٔ در زمین و درآینده در چیزی . || شمشیر برنده . || گرد برآینده بشب . || مرد شتابنده . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || کسی که دخل کند در کارها. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از بستان ).
خشون . [ خ ُ ] (ع مص ) خشفان . (منتهی الارب )(تاج العروس ) (لسان العرب ). رجوع به «خشفان » شود.
کلمات دیگر: