to hold, to forbear
دست نگاه داشتن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
خود داری کردن از اقدام به کاری
لغت نامه دهخدا
دست نگاه داشتن. [ دَ ن ِت َ ] ( مص مرکب ) خودداری کردن از اقدام به کاری. بازایستادن از انجام دادن عملی. توقف در کاری. دست نگه داشتن. درنگ کردن. صبر کردن. توقف کردن :
بفرمود تاهرکه بود از سپاه
ز باغ کسان دست دارد نگاه.
بفرمود تاهرکه بود از سپاه
ز باغ کسان دست دارد نگاه.
نظامی.
کلمات دیگر: