تمام کردن جلای شمشیر را : اسقن سیفه ای تمم جلائ ه .
اسقان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اسقان. [ اَ ] ( ع اِ ) ( علی الجمع ) کمرهای باریک و لاغر. ( منتهی الارب ).
اسقان. [ اِ ] ( ع مص ) تمام کردن جلای شمشیر را: اسقن سیفه ؛ ای تمّم جلاءَه. ( منتهی الارب ).
اسقان. [ اِ ] ( ع مص ) تمام کردن جلای شمشیر را: اسقن سیفه ؛ ای تمّم جلاءَه. ( منتهی الارب ).
اسقان . [ اَ ] (ع اِ) (علی الجمع) کمرهای باریک و لاغر. (منتهی الارب ).
اسقان . [ اِ ] (ع مص ) تمام کردن جلای شمشیر را: اسقن سیفه ؛ ای تمّم جلاءَه . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: