کلمه جو
صفحه اصلی

صبیره

لغت نامه دهخدا

صبیرة. [ ص ُ ب َ رَ ] (ع اِ) ابوصُبَیْرَة؛ مرغی است سرخ شکم و سیاه پشت و سر و دم . (منتهی الارب ).


صبیرة. [ ص ُ ب َ رَ ] (ع اِ) زمین سخت مشرف است که نرویاند چیزی را و آن جانبی از کوه است . || (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). || الصبیرة؛ موضعی است در شام و آن جز صنبرة است .


( صبیرة ) صبیرة. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) نان تُنُک و جز آن که بر آن طعام برآرند. || خوان.

صبیرة. [ ص ُ ب َ رَ ] ( ع اِ ) ابوصُبَیْرَة؛ مرغی است سرخ شکم و سیاه پشت و سر و دم. ( منتهی الارب ).

صبیرة. [ ص ُ ب َ رَ ] ( ع اِ ) زمین سخت مشرف است که نرویاند چیزی را و آن جانبی از کوه است. || ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ). || الصبیرة؛ موضعی است در شام و آن جز صنبرة است.

صبیرة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) نان تُنُک و جز آن که بر آن طعام برآرند. || خوان .


پیشنهاد کاربران

بردبار صبور شکیبا


کلمات دیگر: