صحت یافتن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) شفا یافتن تندرست شدن .
لغت نامه دهخدا
صحت یافتن. [ ص ِح ْ ح َ ت َ ] ( مص مرکب ) شفا یافتن. تندرست شدن. بی آهو گشتن :
زآنکه صحت یافت از پرهیز رست
طالب مسکین میان تب درست.
زآنکه صحت یافت از پرهیز رست
طالب مسکین میان تب درست.
مولوی.
پیشنهاد کاربران
تندرستی
کفن پاره کردن ؛دریدن کفن. ( فرهنگ فارسی معین ) .
شفا یافتن از بیماری و ضعف و نجات یافتن از آفت و مهلکه. ( غیاث ) . از بلای عظیمی بدر جستن یا از بیماری. ( آنندراج ) . از بلای بزرگی یا بیماری جستن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
می توانم که علاج دل صد پاره کنم
چاره ٔ مرض بسازم کفنی پاره کنم.
نادم گیلانی ( از آنندراج ) .
شفا یافتن از بیماری و ضعف و نجات یافتن از آفت و مهلکه. ( غیاث ) . از بلای عظیمی بدر جستن یا از بیماری. ( آنندراج ) . از بلای بزرگی یا بیماری جستن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
می توانم که علاج دل صد پاره کنم
چاره ٔ مرض بسازم کفنی پاره کنم.
نادم گیلانی ( از آنندراج ) .
کلمات دیگر: