نکو داشتن . رعایت . تفقد . اعزاز . اکرام .
نکوداشت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نکوداشت. [ ن ِ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نکو داشتن. ( یادداشت مؤلف ). رعایت. تفقد. اعزاز. اکرام. رجوع به نکو داشتن شود :
عالمی را به نکوداشت نگه دانی داشت
مال خویش از قِبَل ِ داشت نداری تو نگاه.
عالمی را به نکوداشت نگه دانی داشت
مال خویش از قِبَل ِ داشت نداری تو نگاه.
فرخی.
فرهنگ عمید
= نیکوداشت
نیکوداشت#NAME?
کلمات دیگر: