کلمه جو
صفحه اصلی

سباء

لغت نامه دهخدا

سباء. [ س َ ] ( ع مص ) ( مهموز ) خریدن می را جهت باز فروختن. ( منتهی الارب ). || شراب خریدن و از جایی بجایی بردن. ( اقرب الموارد ). || بتازیانه زدن. ( تاج المصادر بیهقی ص 90 ): سَبَاءَ فلاناً؛ تازیانه زد کسی را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به آتش سوختن. ( تاج المصادر بیهقی ص 90 ): سَبَاءَ الجلد؛ سوخت پوست را. سبأت النار الجلد؛ آتش گرفت جلد را و برگردانید گونه آن را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

سباء. [ س َب ْ با ] ( ع ص ) ( مهموز ) می فروش. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).

سباء. [ س ِ ] ( ع مص ) ( ناقص یایی ) اسیر گرفتن. ( اقرب الموارد ). || حمل کردن خمر از شهری بشهری. ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ). || دل بردن معشوق از عاشق. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

سباء. [ س َ ] ( ع مص ) مَی خری. ( منتهی الارب ). خمر خریدن زبهر خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ص 90 ). || ( اِ ) سبا ( به قصر ). چوبی که سیل آن رااز جایی بجایی برد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

سباء. [ س ِ ] ( ع اِ ) می. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

سباء. [ س َ ب َءْ ] ( اِخ ) نام سوره سی و چهارم از قرآن ،مکیه و آن پنجاه و چهار آیت است ،پس از احزاب و پیش از ملائکه. و آن را سباء از این جهت خوانده اند که آیه 15 این آیه است : لقد کان لسباء فی مسکنهم آیة...

سباء. [ س َ ] (ع مص ) (مهموز) خریدن می را جهت باز فروختن . (منتهی الارب ). || شراب خریدن و از جایی بجایی بردن . (اقرب الموارد). || بتازیانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ص 90): سَبَاءَ فلاناً؛ تازیانه زد کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به آتش سوختن . (تاج المصادر بیهقی ص 90): سَبَاءَ الجلد؛ سوخت پوست را. سبأت النار الجلد؛ آتش گرفت جلد را و برگردانید گونه ٔ آن را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


سباء. [ س َ ] (ع مص ) مَی خری . (منتهی الارب ). خمر خریدن زبهر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ص 90). || (اِ) سبا (به قصر). چوبی که سیل آن رااز جایی بجایی برد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


سباء. [ س َ ب َءْ ] (اِخ ) نام سوره ٔ سی و چهارم از قرآن ،مکیه و آن پنجاه و چهار آیت است ،پس از احزاب و پیش از ملائکه . و آن را سباء از این جهت خوانده اند که آیه ٔ 15 این آیه است : لقد کان لسباء فی مسکنهم آیة...


سباء. [ س َب ْ با ] (ع ص ) (مهموز) می فروش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).


سباء. [ س ِ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


سباء. [ س ِ ] (ع مص ) (ناقص یایی ) اسیر گرفتن . (اقرب الموارد). || حمل کردن خمر از شهری بشهری . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || دل بردن معشوق از عاشق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


پیشنهاد کاربران

سباء ( با تشدید باء ) به معنی:�کفن فروش� آمده است: یکی از منابع: تذکرة الفقهاء حلی ( قرن 8 هجری ) . این واژ ه در گفتاری پیرامون مشاغل مکروه بیان شده است.


کلمات دیگر: