۱ - ناز کرشمه دلفریبی . ۲ - حیله گری .
شیوه گری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شیوه گری. [شی وَ / وِ گ َ ] ( حامص مرکب ) ناز و کرشمه و دل فریبی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است
تو خود به شیوه گری شیوه دگر داری.
گرچه در شیوه گری هر مژه اش قَتّالیست.
شاه دانست کآن چه شیوه گری است
دزد خانه به قصد خانه بری است.
اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است
تو خود به شیوه گری شیوه دگر داری.
نزاری قهستانی.
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژه اش قَتّالیست.
حافظ.
|| حیله گری. ( فرهنگ فارسی معین ) :شاه دانست کآن چه شیوه گری است
دزد خانه به قصد خانه بری است.
نظامی.
فرهنگ عمید
ناز، کرشمه، دلبری.
کلمات دیگر: