کلمه جو
صفحه اصلی

غیران

لغت نامه دهخدا

غیران. [ غ َ ] ( ع ص ) رشک کن. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). مرد بارشک. ج ، غَیاری ̍، غُیاری ̍. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مردی که غیرت زن خود را داشته باشد. مرد باغیرت نسبت به زن خود. مؤنث آن غَیری ̍. غیور. مِغیار.( از اقرب الموارد ). رجوع به غَیرَت و غَیرَة شود.

غیران. ( ع اِ ) ج ِ غار. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غار شود.

غیران. ( اِخ ) نام ناحیه ای در اسپانیا در سر راه اشبیلیه ( سویل ) به قرطپه از راه لوره . ابن حوقل آن را «غیر غیره » آورده است.رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 134 و حاشیه آن شود.

غیران . (اِخ ) نام ناحیه ای در اسپانیا در سر راه اشبیلیه (سویل ) به قرطپه از راه لوره . ابن حوقل آن را «غیر غیره » آورده است .رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 134 و حاشیه ٔ آن شود.


غیران . (ع اِ) ج ِ غار. (منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد). رجوع به غار شود.


غیران . [ غ َ ] (ع ص ) رشک کن . (دهار) (مهذب الاسماء). مرد بارشک . ج ، غَیاری ̍، غُیاری ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردی که غیرت زن خود را داشته باشد. مرد باغیرت نسبت به زن خود. مؤنث آن غَیری ̍. غیور. مِغیار.(از اقرب الموارد). رجوع به غَیرَت و غَیرَة شود.


پیشنهاد کاربران

ماسوا


کلمات دیگر: