کلمه جو
صفحه اصلی

نفس کش

فارسی به انگلیسی

vent, stair - head, landing, living being, [infml] soul

vent, stair - head, landing, living being, [informal] soul


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) آنکه نفس کشد متنفس . ۲ - ( اسم ) ( داش مشدیها ) آنکه جرات و جسارت دارد . ۳ - مجرای تهویه (برای اطاق آشپزخانه مستراح و غیره ) هوا کش .

فرهنگ معین

(نَ فَ. کِ ) [ ع - فا. ] (ص . ) (عا. ) جسور، دلیر، نترس .

لغت نامه دهخدا

نفس کش. [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) متنفس. ( یادداشت مؤلف ). جاندار. که نفس می کشد. که تنفس می کند. زنده. ذوحیات. نفس زن. || در تداول ، عربده جو. که عرض اندام کند. که جرأت عرض اندام کردن داشته باشد. که به نزاع و مبارزه قدم پیش نهد. || ( اِ مرکب ) منفذ و محل عبور و مرور نسیم و هوا. ( ناظم الاطباء ). سوراخ. روزنه. باجه. هواکش. ( یادداشت مؤلف ).

نفس کش. [ ن َ ف َ ک ُ ] ( ن مف مرکب ) چراغ و مانند آن که به زور نفس کشته شود. ( آنندراج ). چراغی که با پف کردن و دمیدن خاموش و کشته شده است. منطفی. خاموش.

نفس کش . [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) متنفس . (یادداشت مؤلف ). جاندار. که نفس می کشد. که تنفس می کند. زنده . ذوحیات . نفس زن . || در تداول ، عربده جو. که عرض اندام کند. که جرأت عرض اندام کردن داشته باشد. که به نزاع و مبارزه قدم پیش نهد. || (اِ مرکب ) منفذ و محل عبور و مرور نسیم و هوا. (ناظم الاطباء). سوراخ . روزنه . باجه . هواکش . (یادداشت مؤلف ).


نفس کش . [ ن َ ف َ ک ُ ] (ن مف مرکب ) چراغ و مانند آن که به زور نفس کشته شود. (آنندراج ). چراغی که با پف کردن و دمیدن خاموش و کشته شده است . منطفی . خاموش .


واژه نامه بختیاریکا

( نَفس کش ) بینی؛ دماغ
باد کمن

پیشنهاد کاربران

نفس کش : تهویه ( اصطلاحات ساختمان سازی و بنایی )

نفس کش: [ اصطلاح عمران] نام دیگر دستگاه تهویه است.


کلمات دیگر: