کلمه جو
صفحه اصلی

وقه

فرهنگ فارسی

فرمانبرداری کردن

لغت نامه دهخدا

وقه. [ وَق ْه ْ ] ( ع مص ) فرمانبرداری کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

دانشنامه عمومی

نوعی پرنده کوچک


(بخش خفر، جهرم، استان فارس) وقّه؛ واحدی برای اندازه گیری، به مساحت تقریباً 4 انگشت.


واژه نامه بختیاریکا

( وَقه ) ( اع ) ؛ آوای جغد یا هر موجود دیگری که در شب باعث مرگ کودکی شود

پیشنهاد کاربران

تا حدود ٤٠ سال پیش در بازار خورده فروشی شیراز و شهر و روستاهای اطراف به عنوان وزنی حدود نیم کیلو مورد استفاده بود و وزن زیر ان به ترتیب نیم وقه. نمه. سنمزار و. . . . . . بود و وزن بالاتر چارک. نیم من. و من بود


کلمات دیگر: