کلمه جو
صفحه اصلی

مزل

فرهنگ فارسی

بلغزیدن قدم

لغت نامه دهخدا

مزل. [ م ُ زِل ل ] ( ع ص ) لغزاننده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

مزل. [ م َ زِل ل ] ( ع مص ) بلغزیدن قدم. ( تاج المصادر بیهقی ). مزلة. رجوع به مزلة شود.

مزل. [ م َ زَل ل ] ( از ع ، اِ ) مزلة. رجوع به مزلة شود.

مزل . [ م َ زَل ل ] (از ع ، اِ) مزلة. رجوع به مزلة شود.


مزل . [ م َ زِل ل ] (ع مص ) بلغزیدن قدم . (تاج المصادر بیهقی ). مزلة. رجوع به مزلة شود.


مزل . [ م ُ زِل ل ] (ع ص ) لغزاننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


واژه نامه بختیاریکا

( مِزِل ) منزل؛ کورس؛ واحدیست در سفر؛ هر بار باراندازی؛ فاصله بین دو بارانداز

پیشنهاد کاربران

مزه کردن



کلمات دیگر: