کلمه جو
صفحه اصلی

هرنوی

لغت نامه دهخدا

هرنوی. [ هََ ن َ وا ]( ع اِ ) هرنوه. ( اقرب الموارد ). رجوع به هرنوه شود.

هرنوی. [ هََ ن ُ وی ی ] ( ع اِ ) گیاهی است. هرنوه. فرنوه. یا فلیفله. ( منتهی الارب ). گیاهی است و گویا قرنوه یا فلیفله است. ( اقرب الموارد ). رجوع به هرنوه و قرنوه شود.

هرنوی . [ هََ ن َ وا ](ع اِ) هرنوه . (اقرب الموارد). رجوع به هرنوه شود.


هرنوی . [ هََ ن ُ وی ی ] (ع اِ) گیاهی است . هرنوه . فرنوه . یا فلیفله . (منتهی الارب ). گیاهی است و گویا قرنوه یا فلیفله است . (اقرب الموارد). رجوع به هرنوه و قرنوه شود.


واژه نامه بختیاریکا

( هرنوی * ) هردمبیلی. هرهری مذهب


کلمات دیگر: