carry, cling, continue, keep, keeping, maintain, retain, support, sustain, uphold
نگهداشتن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ابق , اسجن , اعق , تحمل (فعل ماض) , دعامة , قبضة
ابق , اسجن , اعق , تحمل (فعل ماض ) , دعامة , قبضة
احتیاطی , احجز
احتیاطی , احجز
مترادف و متضاد
خشم، غضب، نگهداشتن
تخفیف دادن، خرد ساختن، کم کردن، دلیل و برهان اوردن، نگهداشتن، پایین اوردن، بال زدن بطرف پایین، خیساندن
چسبیدن، باز داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، منعقد کردن، تصرف کردن، نگه داشتن، در دست داشتن، جا گرفتن
پشتیبانی کردن، نگه داشتن، حائل کردن یا شدن
حمایت کردن از، ادامه دادن، نگهداری کردن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ابقا کردن، مدعی بودن
تقویت کردن، حمایت کردن از، تحمل کردن، متحمل شدن، نگه داشتن
جلوگیری کردن از، مهار کردن، نگه داشتن
نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن، ابقا کردن، از دست ندادن
نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن، باقی نگهداشتن
توقیف کردن، نگه داشتن
نگه داشتن، بزندان افکندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - حفظ کردن حفاظت کردن پاسبانی کردن : یا رب تو مر حسین ابوبکر را مدام از کل حادثات زمانه نگاه دار . ( لباب الالباب ) در جایی محفوظ داشتن : مردم آزاری ... سنگی بر سر صالحی زد . درویش ...سنگ را نگاه همی داشت تازمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد... ۳ - مراقبت کردن توجه کردن : طلایه فرستاد هرسو براه همی داشت لشگر زدشمن نگاه . ۴ - تعمد کردن پرورش دادن . ۵ - باز داشتن منع کردن . ۶ - توقیف کردن .
لغت نامه دهخدا
نگه داشتن. [ ن ِ گ َه ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن. حفظ کردن. حراست کردن. صیانت کردن. احتفاظ. محافظت کردن :
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگه دارش از روزگار.
من ایران نگه دارم از چنگ گرگ.
نگه دار از تیغ من جان خویش.
مر این را نگه دار اکنون که هست.
سخت نگه دار مردوار مرا.
از همه رنج ها به عمر دراز.
خویشتن از چاه نگه داشتن.
کلبه بقال نگه داشتی.
که بدبخت و بدره کند چون خودش.
ز خلق آبرویش نگه داشتم.
ز دست چنان گربزی یاوه گوی.
بلاغت نگه داشتندی و خط
کسی کو بدی چیره بر یک نقط
چو برداشتی آن سخن رهنمون
شهنشاه کردیش روزی فزون.
نگه داشتند این سخن مهتران.
نگه داشتندی هم آئین و کیش.
فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر.
به هر خوردی که خسرو دستگه داشت
حدیث باج و برسم را نگه داشت.
حق وفا چیست نگه داشتن.
دمی پیش دانا به از عالمی است.
به حق آنکه نیم یار بی وفا ای دوست.
ولی چه سود که جانب نگه نمی داری.
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگه دارش از روزگار.
فردوسی.
به پیروزی شهریار بزرگ من ایران نگه دارم از چنگ گرگ.
فردوسی.
به جنگ برادر مکن دست پیش نگه دار از تیغ من جان خویش.
فردوسی.
مخور غم به چیزی که رفتت ز دست مر این را نگه دار اکنون که هست.
اسدی.
دل چه کند گویدم همی ز هوی سخت نگه دار مردوار مرا.
ناصرخسرو.
آن بود مال کت نگه دارداز همه رنج ها به عمر دراز.
ناصرخسرو.
شرط بود دیده به ره داشتن خویشتن از چاه نگه داشتن.
نظامی.
چشم ادب بر سر ره داشتی کلبه بقال نگه داشتی.
نظامی.
نگه دار از آمیزگار بدش که بدبخت و بدره کند چون خودش.
سعدی.
اگر راست بود آنچه پنداشتم ز خلق آبرویش نگه داشتم.
سعدی.
که خود را نگه داشتم آبروی ز دست چنان گربزی یاوه گوی.
سعدی.
|| رعایت کردن. مراعات کردن. پاس داشتن. ارج نهادن : بلاغت نگه داشتندی و خط
کسی کو بدی چیره بر یک نقط
چو برداشتی آن سخن رهنمون
شهنشاه کردیش روزی فزون.
فردوسی.
که تن گردد از جنبش می گران نگه داشتند این سخن مهتران.
فردوسی.
نیاکان ما آنکه بودند پیش نگه داشتندی هم آئین و کیش.
فردوسی.
نصیب روزه نگه داشتم دگر چه کنم فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر.
فرخی.
حق مادر نگه داشتن بهتر از حج کردن است. ( کشف المحجوب ).به هر خوردی که خسرو دستگه داشت
حدیث باج و برسم را نگه داشت.
نظامی.
تخم ادب چیست وفا کاشتن حق وفا چیست نگه داشتن.
نظامی.
نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی پیش دانا به از عالمی است.
سعدی.
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذربه حق آنکه نیم یار بی وفا ای دوست.
سعدی.
تو میروی و مرا جان و دل به جانب توست ولی چه سود که جانب نگه نمی داری.
سعدی.
- دل کسی را نگه داشتن ؛ پاس خاطر او داشتن. او را دل آزرده نکردن و نرنجاندن : واژه نامه بختیاریکا
وا داشتِن
واداشتن
واداشتن
پیشنهاد کاربران
جلو گیری
نگه داشتن یا Long :[ اصطلاح ارز دیجیتال]وقتی شما می خواهد مقدار زیادی از یک ارز را با امید افزایش قیمت آن جمع کنید، شما آن را نگه داشته اید.
در جان خود حک کردن
Give it
Take it
در دست داشتن چیزی
لایک یادتون نره🤪🍭
Take it
در دست داشتن چیزی
لایک یادتون نره🤪🍭
رعایت کردن
کلمات دیگر: