کلمه جو
صفحه اصلی

میرزا سلمان جابری اصفهانی

دانشنامه عمومی

میرزا سلمان جابری اصفهانی (درگذشته ۹۹۱ قمری برابر با ۱۵۸۳ میلادی) از سیاستمداران و شاعران عصر صفوی و وزیر شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده بود. وی در تاریخ ۲۶ ربیع الاول ۹۸۵ قمری به وزارت شاه اسماعیل دوم برگزیده شد. وی همچنین پیش از منصب وزیری شاه اسماعیل دوم، ناظر بیوتات سلطنتی بود. پس از قتل شاه اسماعیل دوم، وی با اجازه پریخان خانم به سرعت خود را از قزوین به شیراز رساند و با نفوذ در شاه محمد خدابنده و خیرالنساءبیگم دوباره مقام وزارت را به دست آورد و لقب اعتمادالدوله گرفت. پس از قتل خیرالنساءبیگم از آنجا که شاه محمد خدابنده بینایی ضعیفی داشت، اختیار امور کشور به دست کشندگان خیرالنساءبیگم و میرزا سلمان جابری اصفهانی افتاد.
نسب میرزا سلمان جابری اصفهانی به جابر بن عبدالله انصاری می رسید و از خاندان جابری انصاری بود.
در نبرد چلدر (۱۵۷۸ میلادی) پس از رسیدن خبر حرکت مصطفی پاشا و حمله سپاه تاتار، شاه محمد خدابنده با مشاوره میرزا سلمان جابری اصفهانی و دیگر امرای قزلباش، نامه ای صلح آمیز به سلطان مراد سوم نوشت. در این جنگ پیش از تصرف شروان توسط ایران، چون در همان اوان به فرمان سلطان عثمانی گروهی از سپاهیان تاتار نیز از طرف محمدگرای خان به کمک قوای عثمانی به شروان تاخته و گروهی از سرداران و سپاهیان قزلباش را کشته بودند، میرزا سلمان جابری اصفهانی با چند نفر از سران لشکر مأمور شدند که به شروان بروند و سپاه عثمانی و تاتار را از آنجا به عقب برانند که توفیقی حاصل نکردند.
پس از ورود شاه محمد خدابنده به تبریز، وقتی خبر رسید محمدگرای خان سردار تاتار، به منظور گرفتن انتقام خون برادر خود عادل گرای خان، چند تن از دیگر برادران خویش را به جانب شروان فرستاده است، مقرر شد که میرزا سلمان جابری اصفهانی با امیرخان موصلوی ترکمان (امیرالامرای آذربایجان) و جمعی از سرداران و سواران قزلباش برای جلوگیری از حرکت سپاه تاتار به شروان بروند ولی پیش از آنکه سپاه ایران به قره باغ رسد، امرای تاتار به شروان وارد شدند و به سبب تعداد بیشتر بر حکمران ایرانی آنجا پیروز شدند و سراسر شروان را غارت کردند و گروهی از زنان و کودکان را به اسیری گرفتند. میرزا سلمان جابری اصفهانی و قزلباشان چون به شروان رسیدند، به علت اختلافات گوناگون، تفرقه و دشمنی که در میان امرای قزلباش وجود داشت، کاری از پیش نبردند و به تبریز بازگشتند.


کلمات دیگر: