رنگ باختن رنگ پریدن بیرنگ شدن
رنگ گسیختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رنگ گسیختن. [ رَ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رنگ باختن. رنگ پریدن. بیرنگ شدن. رنگ گریختن. رنگ ریختن. رجوع به همین ماده ها شود :
تا دیده عقد گوهرغلطان گسیخته
رنگ عذار سبحه مرجان گسیخته.
از شرم رنگ صورت دیبا گسیخته.
رفو می کنی با می خوشگوار.
تا دیده عقد گوهرغلطان گسیخته
رنگ عذار سبحه مرجان گسیخته.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
تا بند از نقاب بت ما گسیخته از شرم رنگ صورت دیبا گسیخته.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
چو بگسیخت رنگ کسی از خماررفو می کنی با می خوشگوار.
ملا طغرا ( از بهار عجم ).
کلمات دیگر: