کلمه جو
صفحه اصلی

رنقاء

لغت نامه دهخدا

رنقاء. [ رَ ] ( ع ص ) مرغ بر بیضه نشسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرغ بر بیضه نشسته و عامه آن را قرقة می نامند. ( از اقرب الموارد ). || زمین که هیچ نرویاند. ج ، رَنْقاوات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

رنقاء. [ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی است در بلاد بنی عامربن صعصعة. و گویند نام بیابانی است لم یزرع بین دار خزاعة و دار سلیم. قَتّال گوید :
عفت اجلی من اهلها فقلیبها
الی الدوم ، فالرنقاء قفراً کثیبها.
و سکری در تفسیر بیت فوق گوید: رَنْقاء آبی است ازآن بنی تیم الادرم بن غالب بن فهربن مالک از قبیله قریش. و اصمعی گوید: در جبال مکه جبل رنقاء است و آن به کوه نبهان متصل است. ( از معجم البلدان ).

رنقاء. [ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است در بلاد بنی عامربن صعصعة. و گویند نام بیابانی است لم یزرع بین دار خزاعة و دار سلیم . قَتّال گوید :
عفت اجلی من اهلها فقلیبها
الی الدوم ، فالرنقاء قفراً کثیبها.
و سکری در تفسیر بیت فوق گوید: رَنْقاء آبی است ازآن بنی تیم الادرم بن غالب بن فهربن مالک از قبیله ٔ قریش . و اصمعی گوید: در جبال مکه جبل رنقاء است و آن به کوه نبهان متصل است . (از معجم البلدان ).


رنقاء. [ رَ ] (ع ص ) مرغ بر بیضه نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ بر بیضه نشسته و عامه آن را قرقة می نامند. (از اقرب الموارد). || زمین که هیچ نرویاند. ج ، رَنْقاوات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: