امان و پناه یافتن در امن و امان قرار گرفتن .
زینهار یافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زینهار یافتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) امان وپناه یافتن. در امن و امان قرار گرفتن :
گر ایدون که یابم به جان زینهار
من این رنج بردارم از شهریار.
یکی پرهنر یافتی دوستدار.
به چشمم شود گنج دینار خوار.
که باقی است بجان زینهار از آتش و آب.
کز ستم دهر زینهار نیابی.
گر ایدون که یابم به جان زینهار
من این رنج بردارم از شهریار.
فردوسی.
اگر یابم از تو به جان زینهاریکی پرهنر یافتی دوستدار.
فردوسی.
اگر یابم از تو به جان زینهاربه چشمم شود گنج دینار خوار.
فردوسی.
بجان ز خشم تو بدخواه زینهار نیافت که باقی است بجان زینهار از آتش و آب.
مسعودسعد.
یاد تو خاقانیا ز داد چه سود است کز ستم دهر زینهار نیابی.
خاقانی.
رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای آن دو شود.کلمات دیگر: