سرمه سلیمان. [ س ُ م َ / م ِ ی ِ س ُ ل َ / ل ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرمه سلیمانی. سرمه ای که چون به چشم کشند مخفیات عالم عیناً و عیاناً معاینه کنند. ( از آنندراج ) :
به گوش وهم زند نغمه های داودی
به چشم عقل کشد سرمه سلیمانی.
در دیده چو سرمه سلیمان گشتی.
به گوش وهم زند نغمه های داودی
به چشم عقل کشد سرمه سلیمانی.
طالب آملی ( از آنندراج ).
گیرم که بدرد خسته درمان گشتی در دیده چو سرمه سلیمان گشتی.
ملا زمانی یزدی ( از آنندراج ).
رجوع به سرمه خفا شود.