جان در جان کسی کردن. [ دَ ن ِ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از جان خود فدای جان او کردن است. ( از بهار عجم ) :
بعمر ار چند ننهاده ست یکشب روی بر رویم
بر آنم تا کنم یکروز جان خویش در جانش.
بعمر ار چند ننهاده ست یکشب روی بر رویم
بر آنم تا کنم یکروز جان خویش در جانش.
سیدحسن غزنوی ( از بهار عجم ).