زنده کننده جان
جان زنده کن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جان زنده کن. [ زِ دَ / دِ ک ُ ] ( نف مرکب ) زنده کننده جان. روانبخش. حیات دهنده :
این نامه بنام پادشاهی
جان زنده کنی خردپناهی.
شد معجز او دم مسیحی.
این نامه بنام پادشاهی
جان زنده کنی خردپناهی.
نظامی
جان زنده کنی که از فصیحی شد معجز او دم مسیحی.
نظامی.
کلمات دیگر: