نام موضعی است
خرطال
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خرطال. [ خ َ ] ( ع اِ ) دوسر و آن دانه ای است که در میان گندم روید. هرطمان. قرطمان. جافوز . زُن. ( یادداشت بخط مؤلف ). تخمی است دوائی و آن در میان گندم روید و طبیعت آن معتدل است. ( برهان قاطع ).
خرطال. [ خ َ ] ( ع اِ ) قنطار. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
دو بدره زر بگرفتم بفتح مارائین
بفتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال.
خرطال. [ خ َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
خرطال. [ خ َ ] ( ع اِ ) قنطار. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
دو بدره زر بگرفتم بفتح مارائین
بفتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال.
غضائری.
خرطال. [ خ َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
خرطال . [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
خرطال . [ خ َ ] (ع اِ) دوسر و آن دانه ای است که در میان گندم روید. هرطمان . قرطمان . جافوز . زُن . (یادداشت بخط مؤلف ). تخمی است دوائی و آن در میان گندم روید و طبیعت آن معتدل است . (برهان قاطع).
خرطال . [ خ َ ] (ع اِ) قنطار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
دو بدره زر بگرفتم بفتح مارائین
بفتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال .
دو بدره زر بگرفتم بفتح مارائین
بفتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال .
غضائری .
فرهنگ عمید
پوست گاو انباشته از پول طلا یا نقره: دو بدره زر بگرفتم به فتح نارائن / به فتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال (غضایری: شاعران بی دیوان: ۴۶۲ ).
کلمات دیگر: