کلمه جو
صفحه اصلی

حبوکر

لغت نامه دهخدا

حبوکر. [ ح َ ب َ ک َ ] ( اِخ ) نام رمله ای است کثیرةالرمل. ( معجم البلدان ).

حبوکر. [ ح َ ب َ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) ریگستانی که در آن رونده گم گردد. || سختی. || بلا. || سطبر گرداندام. ( منتهی الارب ). || من اسماء الدواهی. ( معجم البلدان ). || مرد لاغر که در راه رفتن گام نزدیک نهد. ( منتهی الارب ). حبوکل. ج ، حباکر. رجوع به ام حبوکر شود.

حبوکر. [ ح َ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام رمله ای است کثیرةالرمل . (معجم البلدان ).


حبوکر. [ ح َ ب َ ک َ ] (ع ص ، اِ) ریگستانی که در آن رونده گم گردد. || سختی . || بلا. || سطبر گرداندام . (منتهی الارب ). || من اسماء الدواهی . (معجم البلدان ). || مرد لاغر که در راه رفتن گام نزدیک نهد. (منتهی الارب ). حبوکل . ج ، حباکر. رجوع به ام حبوکر شود.



کلمات دیگر: